Abstract:
از زمان پیدایش تفکر برنامه ریزی، یعنی اوایل قرن چهاردهم هجری شمسی با روی کارآمدن رضاشاه تاکنون برنامه ریزی و توسعه منطقه ای در کشور همواره مطرح بوده است. این نکته مهم که در طول برنامه های عمرانی کشور قابل نقد و بررسی است، در مدت زمان نزدیک به نیم قرن مسیر پرفراز و نشیبی را بدون تحول و تکامل مثبت سپری کرده است. به رغم این سابقه طولانی، نتایج مورد انتظار یعنی توسعه متعادل منطقه ای در کشور حاصل نشده است. به نظر می رسد نظام برنامه ریزی تمرکزگرای بخشی نگر هرگز نتوانسته است توسعه ای همگون با مزیت ها و تنگناهای مناطق را محقق سازد و بی تعادلی در توسعه منطقه ای کشور پیامد آن بوده است. این مقاله با هدف بررسی موانع توسعه منطقه ای در ایران در دو مقطع زمانی قبل و بعد از انقلاب تدوین شده است. روش تحقیق در این مقاله توصیفی ـ تحلیلی است. در وهله اول تمامی منابع و اسناد اولیه و ثانویه مرتبط با برنامه ریزی و توسعه منطقه ای گرد آوری و مرور گردید و سپس با استنتاج مهم ترین متون به بررسی و تحلیل مطالب گرد آوری شده هم سو با هدف مقاله پرداخته شده است. نتایج این بررسی نشان می دهد که اصلی ترین مانع توسعه منطقه ای در کشور به نظام برنامه ریزی آن برمی گردد. تمرکز گرایی، بخشی نگری، فقدان فرهنگ برنامه ریزی در سطوح مدیریتی، فقدان بسترهای قانونی، وابستگی به درآمدهای نفتی، نقصان منابع داده و اطلاعات، ضعف برنامه ها و کمبود نیروی متخصص در نظام برنامه ریزی از جمله ویژگی های این نظام برنامه ریزی بوده است. به علاوه، فقدان رویکرد حکمروایی خوب شهری و همچنین عدم درک و یا درک ضعیف از اهمیت و ضرورت آن در برقراری نظام مطلوب مدیریت و برنامه ریزی، این کمبودها را تشدید کرده است.
Machine summary:
"میتوان گفت که فکر برنامهریزی منطقهای در کشور ما از سال 1327،یعنی شروع اولین برنامه عمرانی،مطرح شدو طی برنامههای عمرانی بعدی به تدریج در مفهوم و کارکرد دچار تحول شد،تا اینکه در برنامه پنجم عمرانی قبل ازانقلاب در شکل طرح جامع سرزمین یا آمایش سرزمین و پس از انقلاب نیز در برنامه اول توسعه تحت عنوان سازماندهیفضایی و توزیع جغرافیایی جمعیت مطرح گردید و در برنامههای دوم و سوم توسعه،به شکل جامعتری پی گرفته شد.
مدل مدیریت و برنامهریزی در کشور با تأکید بربرنامهریزی منطقهای چه تحولاتی را تاکنون طی کرده است؟آیادر دستیابی به نظامی غیرمتمرکز،روند رو به بهبود و متکاملی داشته است؟در شرایط فعلی بهترین مجموعه استراتژیهاو سیاستها به منظور پررنگ شدن نقش مناطق در نظام مدیریت و برنامهریزی ملی چیست؟چگونه میتوان سایه سنگینتمرکزگرایی و بخشینگری را در برنامهها به نفع توسعه غیرمتمرکز و متعادل منطقهای کمرنگ ساخت؟در شرایط فعلیکارآمدترین ساختار نظام مدیریت و برنامهریزی منطقهای با توجه به وجود ساختاری متمرکز و بخشینگر چیست؟همچنین با توجه به شاخصهای حکمروایی خوب شهری،مدل برنامهریزی و توسعه منطقهای در ایران چگونه قابلارزیابی است؟ این مورد آخر(حکمروایی خوب شهری)به ویژه در شرایط کشوری مانند ایران که به نظر میرسد اهمیت و ضرورتآن هنوز آنگونه که باید درک نشده است و در واقع در نظام مدیریت و برنامهریزی کشور جای خالی آن(به دلیل اهمیتیکه در برقراری نظام مطلوب برنامهریزی در کشور داراست)احساس میگردد،جای بررسی و تحلیل بیشتر دارد."