چکیده:
برند بلانشارد، یکی از فیلسوفان معاصر است که شهرت او، بیش از همه مرهون آرای او در حوزه معرفت شناسی دینی است. وی، به طور جدی از عقل¬گرایی و بینه-گرایی در معرفت¬شناسی دینی دفاع می¬کند و در این راستا، ایمان¬گرایی را مورد نقد جدی قرار می¬دهد. او عقلانی بودن را مشخصه اصلی همه اقسام باورها، شامل باورهای دینی، می¬داند. با این حال، بلانشارد در نظام ایدئالیستی خود جایی برای مفهوم مبدا عالم باز می¬کند؛ مفهومی که با برداشت سنتی و رسمی ادیان از مفهوم خدا قابل جمع نیست. در این مقاله نشان داده شده که بینه¬گرایی بلانشارد، در مواردی بسیار افراطی است و با جریان غالب در دوره معاصر چندان هم¬خوانی ندارد. وی مدعیاتی را مطرح می¬کند که امروزه قابل بحث است؛ از جمله معتقد است که در قرن بیستم، غلبه نگاه علمی باعث شده تا نگاه دینی (در معنای سنتی آن) میدان را به حریف واگذار کند.
خلاصه ماشینی:
"نکتة اصلی پژوهش حاضر آن است که هر چند بلانشارد، گاه نکتهسنجیهای نقادانة قابل تأملی در باب دعاوی ایمانگرایان عرضه میدارد؛ اما در موارد متعدد، مناقشه میان خداباوران و خداناباوران در باب اعتبار و موجه بودن باورهای دینی را به مثابة امری فیصله یافته به نفع لاادری گری و گاه خداناباوری تلقی میکند، که البته در جای خود نقد خواهد شد.
وی، به طور نظاممند، برای دفاع از به کار گیری عقل استدلالی در ساحت دینداری، چنانکه در ساحت علم به کار میرد، و مخالفت جدی با ایمانگرایی خردستیزانه، چهار دلیل عمده ذکر میکند: دلیل اول: بلانشارد میگوید ایمانگرایانی همچون کرکگور، بارث و برونر، با فن استدلال به خوبی آشنا بودند و در موارد مقتضی و مناسب با اهداف خود، نظیر تحلیل و تبیین رویدادهای تاریخی ـ مثلا کاری که کرکگور در مورد داستان ابراهیم(ع) و ذبح اسماعیل (اسحاق) انجام داد ـ از شیوههای عقلانی استفاده میکنند.
به زعم بلانشارد، اگر استعمال عقل استدلالی در ساحت الهیات بی حاصل بلکه باطل است، پس چگونه است که در طول دهها قرن، هزاران صفحه توسط متألهان بیشمار در این حوزه نگارش یافته است؟ او، در مخالفت با این ایده که حقایق دینی در افقی ورای عقل قرار دارند، چنین استدلال میکند که وحی، حاوی حقایق بزرگ و بنیادیای است که افراد به قبول آن دعوت شدهاند.
94) باید توجه داشت که در این مقام، بلانشارد منکر حقانیت چنان تجربههایی نیست؛ اما سخن او این است که هنگامی که متکلم برای مصون نگه داشتن موضع خود از هر نقدی، آن را از هر گونه نقش و نشان محتوای مفهومی کاملا دور میسازد، آیا آنچه باقی میماند چیزی است بااهمیتتر از همة حقایق، و یا یک سراب ناپایدار؟ (Blanshard, 1966, p."