خلاصه ماشینی:
زمانی که دانشجویی یا محققی دیدگاههای دانشمندان مختلف یک رشته علمی را مورد مطالعه قرار میدهد،به تفاوت آشکار میان نوع تحلیلهای آنها پی میبرد و این سؤال اساسی برای او پدید میآید که ریشه این تفاوت دیدگاهها در کجاست؟برای مثال در رشته جامعهشناسی با اندیشمندانی نظیر امبل دورکهیم،ماکس وبر و کارل مارکس یا نظریههائی همچون کارکرگرائی ساختی،کنش متقابل نمادین یا نظریه انتقادی آشنا میشود و تحلیلهای متفاوت آنها را پیرامون مسائل اجتماعی مورد بررسی قرار میدهد و اختلافهای آشکاری را در نوع تبیین آنها از واقعیتهای اجتماعی ملاحظه میکند و این سؤال برای او پدید میآید که آیا میتوان یکی از این نظریههای را درست و دیگری را نادرست قلمداد کرد؟با استفاده از کدامین مبنا باید میان دیدگاههای مختلف در یک حوزه علمی داوری کرد؟در پژوهشهای مختلف از کدامین روش و نظریه باید استفاده کرد؟و...
در تفسیرگرائی مدارک معتبر برای تحقیق علمی تنها در زمینه اجتماعی مربوط به خود معنا داشته و قابل درک است و به هیچ وجه نمیتواند آن را خارج از بستر معنائی آن مورد مطالعه قرار داد.
در نگاه انتقادی از یک سو شرایط مادی واقعی که زیرساختها اجتماعی را تشکیل میدهند از ادراکات ذهنی استقلال دارند و براین اساس دادههای مربوط به این سطح عینی هستند و از سوی دیگر روساختها به شدت وابسته به معنائی هستند که کنشگران برای اعمال خود قائل هستند و به همین دلیل دادههای مربوط به این لایه ذهنی بوده و نیازمند فهم و رمزگشائی در چارچوب یک نظریه انتقادی است-نظریهای که نقشه چگونگی جمعآوری دادهها،تفسیر آنها و تغییر آنها را در اختیار قرار میدهد.