چکیده:
پرسش مقاله حاضر این است که با فرض پذیرش این که صدرالمتالهین واجد فلسفه سیاسی و به تبع فلسفه تاریخ است، عناصر و مولفههای آن چیست و مسئله رابطه اصالت فرد و جامعه بر اساس حرکت جوهری در فلسفه وی چگونه تحلیل میشود؟ از این رو در نوشته حاضر، عناصری که در شکلگیری و تداوم جامعه حضور و نقش دارند مورد اشاره قرار گرفته و مطالب ضمن پرهیز از ورود به دیدگاههای مختلف در این زمینه با بحث حرکت و زمان، حرکت جوهری، عوامل محرک جامعه، و بحثی درباره فرد و جامعه و مسئله سعادت ادامه یافته و سعی شده است دیدگاه ملاصدرا بر اساس حکمت متعالیه تبیین شود. از این رو در پاسخ به پرسش طرح شده، بر وجود جامعه تاکید شده و یادآور میشود که تولد انسان در جامعه اتفاق میافتد اما انسان به مرور از جامعه فاصله گرفته و فردیت خودش را شکل میدهد و در نهایت با اختیار خویش به سراغ جامعه میرود و جامعهای انتخابی و ایمانی شکل میدهد.
خلاصه ماشینی:
"این حرکت در هستی و طبیعت به صورت قهری و طبیعی به سیر خویش ادامه میدهد؛ اما در نسبت با جامعه انسانی این حرکت از آنجا که با اراده و اختیار انسان گره خورده است به نوعی با پیچیدگیهایی همراه است، ولی در مجموع میتوان گفت چنین حرکتی حلقوی و تأثیر و تأثری و تعاملی و در نهایت تکاملی است؛ به ویژه اینکه صدرالمتألهین این تعریف حکمای مشاء را میپذیرد که حرکت از قوه به فعل درآمدن است و سیر کلی حرکت بر اساس سنت الهی به سمت تعالی است؛ از این رو حرکت آدمی در اجتماع و با توجه به تأثیرپذیری از آن، در روندی تکاملی به صورت ارادای و استکمالی است.
این سخن به معنای آن نیست که انسان تنها به مسئله معاد توجه کند و از توجه به معیشت طبیعی خویش دست شوید، بلکه به معنای آن است که دل از تعلقات دنیوی و آرزوهای فانی آن برکند و خود را صاف و خالص برای خدا بگرداند که تنها در این صورت است که چشمههای معرفت از درون آدمی جوشش گرفته و او را با نور حق آشنا میسازد؛ البته راه رسیدن به آخرت و سعادت در عقبی، از دنیا میگذرد و از چنین منظری، توجه به آن ضرورت مییابد."