خلاصه ماشینی:
"و به گفته سعدی شیرازی: «خدا ترس را بر رعیت گمار که معمار ملک است پرهیزکار ریاست به دست کسانی خطاست که از دستشان دستها بر خداست» و اگر زمامداران مغرور و خود کام شوند و مردم به کارهایی بیاهتمام!روزگار چنان تباه و دردآلود گردد که نالۀ شاعر پارسیگوی قرن هشتم زبان حال همگان شود: «مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی» نیز ممکن است پدرانی بر مسند قدرت باشند و با مطالعه این دست ادبیات متعهد به خود آیند و اگر ناخود آگاه به دردی دیر علاج یا درد غالب زورمندان در طول روزگاران یعنی درد غرور و تکبر گرفتار شده باشند،به دردمان و درد زدایی بپردازند.
باری آن مجاهد باوفا در بازگشت به خیام در نبردی نابرابر تشنه کام به دست یزیدیان شهید و به جوار حق پیوست»(ص 46-ق127/-ج) خردک ایرادی آخر بر منتقد سخندان آنکه انتقاد نامۀ ایشان بفهمی نفهمی آشفته و نابسامان است!این آشفتگی از همان اوایل انتقاد نامه(ارجاع به شمارۀ صفحات کتاب)تا پایان به چشم میخورد!
خوشبختانه نگارنده را رفت و برگشت به صفحات کتاب نه تنها ملالآور نبود،بلکه هر بار که از خطایی آگاه میشد نقاد مصلح را تحسین میکرد،زیرا در این زمان که من،تو،او،ما،شما و ایشان گرفتار کمی کیمیای وقت و کثرت مشاغل متعدده هستیم اگر محققی ادیب و نکته سنجی ادیب چونان حسین مسجدی دامن همت به کمر زند و دهها صفحۀ کتاب را از پیش چشم بگذراند و اشتباهات را دوستانه و معلموار بنمایاند، جای بسی تحسین و سپاسگزاری است."