خلاصه ماشینی:
"شاید یکی از عوامل به وجود آورندۀ نقص داستانهای یاد شده این نیز باشد که نویسندگان ما از ساختار رمان و داستان حماسی برخبرند و گمان میبرند با اوصاف سلاحهای نبرد،گرد و خاک،حرکت هواپیما و غریوهای نبرد و واژههایی مانند منور،آتشبار، موشک،آتش توپخانه و...
در اعلامیههای نبرد طرفین این کار رواست و در همۀ نبردهای معمولی همین طور بوده است که تلفات (به تصویر صفحه مراجعه شود) خودی را اندک و تلفات حریف را بسیار بیان کرده و میکنند،ولی داستان نویس حماسی اعلامیه نویس نیست و زشت و زیبا و پیروزی و شکست را با هم نشان میدهد.
در این داستان ستمی که بر زنان میرود خوب نشان داده شده اما روایتی که به صورت تک گویی درونی پسر نقل میشود انسجام منطقی دارد و با نحوۀ بیان بیماری روانی نمیخواند.
نویسنده در اینجا در مقام داستان نویسی مدرن قطرههای فروبارندۀ احساس و تکههای بازتابنده و بازتابیده شده تجربهای درونی را به خواننده میدهد و از او میخواهد این قطرهها و تکهها را خود به صورت واحدی هماهنگ در آورد.
رگبار گل است و سبزه بر زمین و کوه ده بیهوش است و در آغوش بارانی ریز و خاکستری،هنوز درخت با لوزیهای جادویی،بالا بلند و مغرور ایستاده و نگاه میکند و در نگاهش ابر و جاده و باران جاری است»23 و در همین روستا[و در داستان عروج]است که دختری به همراه پدرش به طور شاعرانهای وارد میشود و با معلم روستا-که لبخندی پیوسته به صورت دارد و در روح همۀ خانهها حلول میکند و رنج و شادی همه اهالی را میشناسد-آشنا میشود."