خلاصه ماشینی:
"آیا ما در سنت خود، تاریخ را اینگونه حفظ کردهایم؟ آیا حوادثی که سالهای سال، منشأ حیات اجتماعی ما بودهاند این چنین حفظ شدهاند؟ آیا اتفاقات عظیمی چون عاشورا که هر ساله در دوری تقویمی و غیر تقویمی از تاریخ، با حضوری زنده در جامعه، حیاتی دیگر را به ما مذکر میشوند، میتوانند در موزه نگاه داشته شوند؟ و آیا نگاه داشتن آنها غیر میراندن آن حوادث است؟ پس ما از به پا داشت موزهی آستان قدس و عبرت و موزهی شهدا چه مراد داریم؟ از اینکه چفیه یا سلاحی از شهیدی در قفسی شیشهای، نهیم چه میخواهیم؟ آیا ما با پذیرش موزه و نگاه موزهای، خیال در کشتن سنت اجتماعی خود و در زنجیر نمودن آن داریم، از اینکه در موزه، علاوه بر عبور از سنتهای زیستی و زمانی، مرزهای معنویت را نیز در نوردیدهایم و با سپردن سلاح و چفیه به گذشته، خیال مقاومت و ارزشهای معنوی و ارزشهای جهاد و شهادت را شکستهایم و یا تصور کردهایم که با نگاهی نوستالژیک و به دور از حشر و نشر اجتماعی میتوان ارزشهای اصلی انقلاب را حفظ نمود؟ بیش از دو دهه از جنگ تحمیلی میگذرد، که البته زمان زیادی نیست؛ هر چند ما در ساز و کار ادارهی جامعه، چندان بهرههای از این گنج سراسر ارزش نبردهایم و حتی در برهههایی خواستهایم از آن گنجینهها عبور کنیم و آنها را به فراموشی بسپاریم."