خلاصه ماشینی:
"فرایند عادی سازی اقتدار کاریزماتیک مستلزم بروز بدیلهای خاصی برای اقتدار کاریزماتیک میباشد که ماکس وبرخود در اقتصاد و جامعه بدان اشاره کرده است؛4 اما بدون تردید تعین یافتن هر کدام از این بدیلها هرگز در خلأ اجتماعی شکل نگرفته و طبعا محصول تأثیر عوامل اجتماعی موجود خواهد بود؛ از این رو به نظر میرسد، برای فهم چگونگی تعین هر کدام از این بدیلها و بهویژه توضیح چگونگی ظهور سه شاخه عمده اسلامی مذکور - چنانکه دباشی در صدد توضیح آن است - ناگزیر از استخدام نظریه شکافهای اجتماعی خواهیم بود.
ظهور شرایط جدید موجب پیدایش گروههای تجاری و اشرافی در جامعه قبیلهای عرب گردید و خود موجب تغییر و تحولاتی در بافت اجتماعی آن شد، در حالی که در محیط بیابان و زندگی قبیلهای فرد پایبند رسوم و سنتهای قبیلهای بود و پایگاه اجتماعی او با تولد در قبیله و رابطه خونی و وفاداری به مروت و عصبیت قبیلهای رقم میخورد، اقتصاد مکه فردگرایی و انگیزه موفقیت را برانگیخته بود؛ در حالی که اهمیت قطعی همبستگی قبیلهای و وفاداری به آن در محیط تند و خشن بیابان، اساس یک قانون اخلاقی بر جسته، و به تعبیر مونتگمری وات نوعی «انسانگرایی قبیلهای» بود، در مرکز بازرگانی جدید در مکه در زمان تولد حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله مروت به عنوان یک نظام اخلاقی و همبستگی قبیلهای، دیگر از لحاظ اجتماعی تناسبی نداشت.
چنین الگویی از یک سو مبتنی بر نظریه اقتدار کاریزماتیک و فرایند عادی سازی آن، از ماکس وبر، میباشد و از سوی دیگر در صدد است تا متوجه سازد که برای تعیین بدیلهای مختلف کاریزماتیک از یک سو و تحلیل پدیدههای سیاسی این عصر از سوی دیگر، توجه به نظریه شکافهای اجتماعی و تأثیر آنها بر زندگی سیاسی ضروری است."