چکیده:
آیین حکمرانی از دیدگاه حکیم نظامی دارای شرایط و اهداف و اصول و
فروعی است که هر حکمرانی باید بدان ملتزم باشد تا حکومتش
مشروعیت، مقبولیت و مداومت داشته باشد. نظامی این آیین را گاهی در
قالب نقل قول از حاکمان و گاهی به زبان نصیحت و اندرز به پادشاهان
عنوان میکند تا افکار خود را بیان و جامعه را بدان سو سوق دهد.
خلاصه ماشینی:
"3 خردمندی، هنرمندی و حکمرانی به دولت داشتند اندیشه را پاس نشاید لعل سفتن جز به الماس سخنهایی ز رفعت تا ثریا به اسباب مهیا شد مهیا وگر چون مقبلان دولت پرستی طمع را میل درکش باز رستی زمن داناترین کاین شعر گفتند به بازوی ملوک این لعل سفتند فلک را چتر بد سلطان ببایست که الحق چتر بیسلطان نشایست4 *** به دستوری او شوی شغل سنج که دستور دانا به از تیغ و گنج تو را دولت او را هنر یاور است هنرمند با دولتی در خور است هنر هر کجا یافت قدری تمام به دولت خدائی برآورد نام همان دولتی کارجمندی گرفت ز رای بلندی بلندی گرفت چو خواهی که بر مه رسانی سریر ازین نردبان با شدت، ناگزیر5 *** خردمند را خوبی از داد اوست پناه خدا ایمن آباد اوست کسی کو بدین ملک خرسند نیست به نزدیک دانا خردمند نیست خرد نیک همسایه شد آن بد است که همسایه کوی نابخرد است چو در کوی نابخردان دم زنی به ار داستان خرد کم زنی درین ره کسی خانه آباد کرد که گردن ز دهقانی آزاد کرد چو دریا به سرمایه خویش باش هم از بود خود سود خود برتراش به مهمانی خوش تا روز مرگ درختی شو از خویشتن ساز برگ چه پیله ز برگ کسان خورد گاز همه تن شد انگشت و قی کرد باز6 مکن تکیه بر زور بازوی خویش نگهدار وزن ترازوی خویش بر آتش میاور که کین آورد سکاهن بر آهن کمین آورد به ناموس شاید جهان داشتن وز آنجاست رایت بر افراشتن هر آن جو که با زر بود هم عیار به نرخ زر آرندش اندر شمار7 اندیشه یکی از ارزشهای والای انسانی است، به طوری که بعضی از اندیشمندان ارزش انسان را به اندیشه او دانستهاند و برخی آن را فصل ممیز انسان و حیوان خواندهاند."