چکیده:
جمیع صاحبنظران بر این باورندکه توسعه1به معنای پیشرفت و تکامل مادی و معنوی یک جامعه،مفهومی عام،جهان شمول و بشری است و به فرهنگ یا جامعه خاصی تعلق ندارد.اگر تمام جوامع،شرایط لازم همراه با امکانات و بینش صحیح فکری را در اختیار داشته باشند،فرآیند توسعهیافتگی را به نسبتهای گوناگون طی خواهند کرد.نگارنده معتقد است که توسعه فرایندی است که با تحول در مبانی تصمیمسازی و تصمیمگیری تحقق مییابد.از اینرو جوامعی که نتواند خود را با دستاوردهای مدرن بشری هماهنگ نمایند، همچنان در واپس ماندگی باقی خواهند ماند. در شرایط کنونی نظام بین المللی،پیشرفت و توسعه را میتوان از دو راه بدست آورد.طریق نخست،فرآیندی است که غرب طی کرد و پس از تحول فرهنگی و سیاسی به توسعه اقتصادی نایل شده است.این روند،تدریجی و طولانی و همراه با پیچیدگیهای فراوان است.در این شیوه،عقلانیت و علم و مشتقات آن باید بصورت عینی و واقعی در تمامی ارکان جامعه رسوخ یابد و مبنای تغییر شود.کشورهای در حال توسعه به دلیل آنکه زمان،نظام سلطه جهانی و فناوری علیه آنهاست،نمیتوانند از این راهکار استفاده نمایند. نخبهگرایی،راه کوتاهتر،سریعتر و کارآمدتر است.منظور از راهکار نخبه گرایی آن است که نخبگان بتوانند با تخصص،تعهد،مهارت و تفکر و نظارت، نه تنها پیشرفت جامعه را به دست بگیرند،بلکه مبنا و الگویی برای آن باشند. با نظر به چنین مفروضی باید اذعان داشت که نخبگان نقش بیبدیلی در توسعهیافتگی جوامع؛بویژه کشورهای در حال توسعه ایفا مینمایند.بنابراین اهمیت و ضرورت پرداختن به این موضوع کاملا آشکار است.در این راستا، این پرسش قابل طرح است که نخبگان چگونه در فرآیند توسعه نقشآفرینی مینمایند؟ سازماندهی مقاله به این صورت است که پس از بیان اهمیت و ضرورت مقدماتی،ابتدا تعریفی از نخبه ارائه شده و به ریشههای فکری تئوریهای نخبهگری اشاره گردیده است.در ادامه،ضمن بررسی جایگاه نخبگان فکری و ابزاری در توسعه،اهمیت راهبردی نخبگان در فرآیند توسعه کشورهای در حال توسعه نیز مورد بحث و ارزیابی قرار گرفته است.در بخش پایانی نیز مطالب مختصری پیرامون شخصیت و اقدامات امیر کبیر؛بمثابه تجلی خدمت نخبگان در روند توسه،ارائه گردیده است.
خلاصه ماشینی:
"ولی این نخبگان علیرغم برخی تلاشها برای انجام نوسازی در برخی از مناطق در حال توسعه مانند خاورمیانه و آمریکای لاتین به دلیل اینکه خود بعنوان بخشی از هیأت حاکمه،مترصد حفظ وضع موجود و تدام سلطه خود بودند،دامنهء اقدامات و میزان اثربخشی آنها محدود بوده است.
این گروه از نخبگان،از طریق ایجاد یک نظام بروکراسی قدرتمند، گسترش سیستم آموزش جدید و تشویق و بسط تجارت و امور بانکداری،برخی از بسترهای لازم برای تحرک اقتصادی را فراهم نمودند؛ولی به دلیل اینکه اساسا،قدرت استعمار مخالف توسعه واقعی کشور تحت استعمار بود و منافعش را با مخاطره مواجه میکرد،و اینکه این زیرساختها در کنترل اتباع قدرت استعمارگر بود،این تلاشها در عمل نیز با ناکامی مواجه گردید.
بیان این موضوع نیز لازم است که در برخی از جوامع،نخبگان سیاسی توسعهگرا،نه از میان ملیگرایان و یا روشنفکران انقلابی؛بلکه بین نظامیان هستند برتری نظامیان از نظر سازمانی،توانایی بسیج و ابزارهای مورد استفاده،در کنار ضرورت توسعه اقتصادی و نیاز به گروههای نوساز فعال در کشورهای در حال توسعه موجب شده است که نظامیان در غیاب دیگر گروههای اجتماعی به عنوان مجری برنامه توسعه مطرح شوند و با رسیدن به قدرت،آغاز و هدایت توسعه را عهدهدار شوند.
12 پس از،مرور کلی دربارهء گروههای نخبگی در کشورهای در حال توسعه،باید به این موضوع اشاره کرد که اثرگذاری نخبگان مشروط به فراهم بودن شرایط داخلی مانند کفایت و شایستگی نخبگان توسعهگرا و کنترل آنها بر منابع،جهتگیریهای سیاسی روشنفکران و نظامیان و نیز رشد طبقه متوسط و خارجی نظیر روندهای جهانی (جهانی شدن)،بازیگران و رژیمهای بین المللی است.
بنابراین باید اذعان داشت که شکلبندی نخبگان و نقشآفرینی آنها در مسیر توسعه اقتصادی کشورهای در حال توسعه،منوط به چگونگی اثرگذاری عوامل خارجی است،البته با این قید که سهم عوامل خارجی بیشتر است."