چکیده:
نگارنده، با تحلیل و ریشهیابی مفاهیم سیاسی که از تأثیر و ترکیب
آموزههای یونانی و اسلامی ایجاد شدهاند، روند شکلگیری و تکوین فلسفة
سیاسی در فرهنگ اسلامی را نشان میدهد و به فلسفة سیاسی نزد متفکران بزرگ
اسلامی نظیر «اخوانالصفا» و «مسکویه» و «ابنسینا» و «ابن باجه» و «ابن
طفیل» و «ابن رشد» میپردازد.
شایان یادآوری است که نویسنده با احتمال قریب به یقین ابن رشد را همچون
غالب متفکران مغرب زمین «خاتم الفلاسفه» در حوزة فرهنگ اسلامی میداند و
به همین دلیل فلسفة سیاسی را در حوزة فرهنگ اسلامی تا فیلسوف بزرگ ابن
رشد پی میگیرد و به فیلسوفان مسلمان ــ نظیر «شیخ اشراق»، «میرداماد» و
«ملاصدرا» و دیگر
فیلسوفان متأخر اسلامی بخصوص در حوزة فرهنگ اسلامی شیعه ــ بعد از ابن رشد
نپرداخته است.
خلاصه ماشینی:
غرض عمده رسایل اخوان الصفا تعلیم و تربیت جامع انسان برای آگاهی جدیدی بود که باید او را قادر سازد تا از پیروی کورکورانه از فرمانروایان پلید اجتناب کند، رأی مستقل ( اجتهاد ) پیدا کند، و بدین ترتیب با معرفت فزاینده به «امور عقلانی» طریق نیل به سعادت نهایی را بیابد چون عقاید سیاسی اخوان الصفا در رسایل نسبتاً پراکنده است، آنها بر نویسندگان بعدی تأثیر چندانی نداشتند، اگرچه با فارابی در باب کلیتِ نبوت به مثابه منبع اصلی معرفت بشری، نابرابری انسانها، و مفاهیم فرمانروا و رعیت، که اندیشههایی اصالتاً اسماعیلیاند، سهیم بودند.
زندگی در دنیا به عنوان پیش شرط زندگی در آخرت علاقه ابن سینا را به سیاست مُدُن بیان میکند بدین ترتیب، در آثار ابن سینا، خیلی بیشتر از آنکه بتوان در آراء فارابی یافت، جامعه به مثابه محیط و بافت زندگی انسان پیش شرط کمال انسانی است؛ بنابراین «چون شهروندان نیکوخلق شدهاند به همین دلیل شهرها میتوانند وجود داشته باشند» در حالی که «از نظر فارابی، شهرها وجود دارند تا انسانها را نیکو سازند» علاوه بر اظهارات موجود در کتابهای ابن سینا به نامهای فی اقسام العلوم العقلیّة و فی اثبات النبوات و بالاتر از همه الالهیات شفا در رساله فی السیاسه المنزلیه او هم میتوان شمّهای از فلسفه سیاسیاش را یافت او، بر طبق تقسیمش از فلسفه سیاسی به سیاست مُدن، تهذیب نفس، و تدبیر منزل در کتاب اقسام العلوم العقلیه ، ابتدا نابرابری انسانها را که به رئیس احتیاج دارند به بحث میگذارد و به دنبال آن از تهذیب نفس بحث میکند و در نهایت به بحث درباره تدبیر منزل میپردازد.
با از سرگرفتن نظریه فارابی در باب انسان فضیلتمند و فیلسوف که گاهی تحت حکومت فاسدی زندگی میکند و «مثل یک غریبه در جهان» است، اندیشة فیلسوف منزوی، یعنی صوفی، مورد تأکید قاطعی واقع میشود: چنین کسی میتواند نه تنها به واسطة فضیلت اخلاقی به مثابه فرجامین غایت بلکه منحصراً در انزوای از جامعه، به عنوان مُتوحّد ، از طریق تدبیر نفس و تفکر درباره حقیقت در طلب فرجامین سعادت باشد.