چکیده:
منطقدانان از زمان ارسطو تقسیم مفهوم به کلی و جزئی را پذیرفتهاند. معیار این
تقسیم بر قابلیت صدق مفهوم بر کثیر و عدم آن استوار است. از سویی، این معیار موجب
بحثهایی درباره مفهوم اله، واجبالوجود و کلیات فرضی مانند لا شیء و لا
ممکن شده است که آیا این امور کلیاند یا نه. منطقدانان کوشیدهاند کلیت این
مفاهیم را تثبیت نمایند. گرچه این تلاش قرین توفیق نبوده است، اما مدعای آنان درست
است. از سوی دیگر، در جزئیت مفهوم ـ مثلا زید ـ تشکیک شده است. بر اساس این
تشکیک، تقسیم مفهوم به کلی و جزئی بیمورد تلقی میشود؛ چرا که هر مفهومی کلی است.
صدرالمتألهین از نحوه نگاه به مفهوم و علامه طباطبائی از راه ارتباط مفاهیم خیالی
و حسی به امر عینی، جزئیت مفاهیم جزئی را توجیه کردهاند و بدینسان تقسیم مفهوم به
کلی و جزئی را به اثبات رسانیدهاند.
خلاصه ماشینی:
"اما آیا مفاهیمی مانند لاشیء و لاممکن بالامکان العام دارای برهانند که اگر از برهانهایشان صرفنظر کنیم، کلیت آنها ثابت شود؟ در اینجا، لازم است این دلیل را که مفاهیم لاشیء و لاممکن بالامکان العام کلی نیستند و پاسخ آن را مرور کنیم: کلی نبودن لاشیء و لاممکن و نقد آن اشکال بر کلی بودن: همان گونه که عقل، صدق جزئی حقیقی را به سبب تشخص آن بر کثیر منع میکند، کلیات فرضیه مانند لاشیء و لاممکن دارای خصوصیتی هستند که عقل درک میکند اینها بر هیچ چیز قابل صدق نیستند، وگرنه مستلزم اجتماع نقیضین است.
نظریه استاد مصباح در تقسیم مفهوم به کلی و جزئی میتوان این تفسیر از تقسیم مفهوم به کلی و جزئی را به صراحت در عبارات استاد مصباح باز یافت: مراد از انطباق مفهوم بر مصادیق متعدده و عدم آن این نیست که مفهوم و مصداق مستقلا ملاحظه شوند و بینشان مقایسه گردد و بررسی گردد که آیا مفهوم بر مصادیق متعدد منطبق است یا نه؛ چرا که هرگاه مفاهیم جزئی اینگونه ملاحظه شوند، قابلیت صدق بر بیش از یکی را دارند، بلکه مراد این است که حال مفهوم از آن نظر که وسیله و مرآت برای مصداق است که به وسیله آن دیده میشود (ما به ینظر) نه آنکه به آن نظر شود (ما الیه ینظر)، آیا بالفعل از امر شخصی متعین حکایت میکند یا خیر؟ و به عبارت دیگر، هرگاه مفهومی مانند صورت زید عینا شیء خاصی را به ما نشان دهد، آن مفهوم جزئی است، و الا کلی است."