چکیده:
آنچه در پی میآید، بیشتر، گزارشی است از رأی جرج ادوارد مور[2] فیلسوف
معروف انگلیسی (1873-1958)، در باب ماهیت فلسفه. این گزارش، عمدتا، مبتنی است بر
فصل اول کتاب وی: Some Main Problems of Philosophy (= پارهای از مسائل عمدة
فلسفه) با عنوان What is Philosophy? (= فلسفه چیست؟).
فلسفة مور، که گاهی با عنوان «واقعگرایی موافق فهم عرفی» وصف میشود، بر دو نکتة
عمده استوار است: یکی اینکه ایدآلیزم نادرست و ارکان نظریة رئالیزم فلسفی قابل دفاع
است، چرا که تحلیل فعل دانستن هم مستلزم یک فعل ذهنی و نفسانی است و هم مستلزم یک
متعلق علم که مستقل از آن فعل است؛ و دیگر اینکه آدمی از بسیاری از حقایق آگاه
است که نمیتواند از آنها «تحلیل صحیح» ارائه کند؛ آدمی حتی نمیتواند از شیوة
ارائة «تحلیل صحیح» نیز تحلیل صحیحی ارائه کند.
خلاصه ماشینی:
"دربارة این نمودهای اشیاء مادی دو نظر وجود دارند که فهم عرفی میان آنها ترجیحی قائل نیست و، بنابراین، میتوان به هریک از آنها قائل بود و، در عین حال، با فهم عرفی نیز سازگاری کامل داشت: نظر اول این است که لااقل پارهای از این نمودها واقعا از اجزاء سطوح اشیائیاند که نمودهای مذکور نمود آن اشیائند، یعنی لااقل پارهای از این نمودها واقعا در فضا واقعند و حتی وقتی که ما انسانها از آنها هیچ آگاهیای نداریم باز واقعا وجودشان استمرار خواهد داشت.
و اما نظراتی که با فهم عرفی فقط با انکار وجود فضا و اشیاء مادی مخالفت نمیورزند، بلکه قاطعانه وجود زمان و افعال آگاهانة خود ما را نیز انکار میکنند؛ آنچه این نظرات اظهار میدارند این است که همة این چهار نوع چیز، یعنی اشیاء مادی، فضا، افعال آگاهانة خود ما، و زمان، نمودند، نمود چیزی دیگر، و آن چیز دیگر یک چیز واحد است یا مجموعهای از چیزها ولی، در هر حال، نه یک شیء مادی است، نه یکی از افعال آگاهانة خود ما، و نه در فضا واقع است، نه در زمان.
به عبارت دیگر، ما، در زندگی متعارف همواره این فرض را داریم که فقط تعداد محدودی از شیوهها وجود دارند که با آنها کسب معرفت واقعی به انواع خاصی از واقعیتها ممکن است و اگر کسی در باب عالم واقع رأیی اظهار کند که با استفاده از هیچ یک از آن شیوهها به دست نیاورده است، در این صورت، در واقع، به واقعیت ادعاییاش علم ندارد."