چکیده:
اعلمیت نداریم،برهان عقلی نیز بر این مدعا وجود ندارد لیکن در منصب رهبری علاوه بر تدبیر،قدرت رهبری و مهارتهای عرفی شرط اساسی علم و کاردانی او است بگونهای که شایسته زعامت انسانها در وصول به هدایت واقعی و لایق الگو بودن باشد و از شاهدان الهی در مرجع فکری جامعه انسانی و ضامن صحت و سلامت مسیر دینی انسان به شمار آید.ضرورت وجود نبوت عامه،در تجلی یافتن هدایت انسان و فلسفه عملی ادیان آسمانی،قابل تفسیر و توجیه است.بدیهی است تعمیق و گسترش این اساس در جامعه و بنیان نهادن ارکان شرایع الهی در میان انسانها،تنها در بستر حکومت الهی و قلمرو قدرت دینی کارآمد میگردد.از این رهگذر مسأله حاکم و رهبری در حکومت الهی و زعامت انسانی امری خطیر تلقی شده است و پرسشهای جدی را در حوزه شناخت شریعت،طریقت و انسانیت بوجود آورده است و از میان آن پرسشها،شناسائی و اوصاف ویژه حاکم،نمایانتر و از میان خصوصیات عقلی و نقلی حاکم،ویژکی علم و کاردانی اساس و رکن دانسته شده است. در این مقاله برآنیم تا با بهرهگیری از نقطه نظر فرهیختگان و بهرهجوئی از متون دینی به این شرط اساسی بپردازیم و سرانجام به این باور رسیدیم که در ولایت و رهبری دینی اعلم و افضل بودن امری منطقی و عقلانی است و لزوم رعایت آن با افزایش اهمین این امر خطیر،خردمندانه است چرا که تقدیم مفضول بر فاضل نابخردانه است.به این نکته نیز اشاره رفته است که اعلمیت در فقه اسلامی با توجه به کاربرد و استعمال آن در روایات ناظر به منصب رهبری و حاکمیت دینی است نه منصب افتاء و مرجعیت فقهی فقط،زیرا این منصب از مصادیق ضرورت رجوع جاهل به عالم و غیر متخصص به متخصص است و همانطور که دلیل لفظی و نقلی بر لزوم
خلاصه ماشینی:
"*82 4)قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم):ان الرئاسة لا تصلح الا لاهلها فمن دعی الناس الی نفسه و فیهم من هو اعلم لم ینظر الله الیه یوم القیامه**92 روایات فوق و روایات دیگر که برخی بهطور خاص در شأن امیر المؤمنین و برخی عام است دلالت دارند بر اینکه ولی،زعیم،قائد و رئیس مسلمین باید اعلم و ارجح از دیگران باشد و باز از این روایات استفاده میشود که کاربرد واژه اعلم بر خلاف آنچه در حوزههای علمی در مباحث فقهی مشهور است،در قلمرو زعامت و ریاست و حکومت اسلامی است لهذا از روایات زیادی که در باب حکومت و ولایت و اختیارات حاکم اسلامی و منصبهای او وارد شده،این نکته روشن میشود که منظور و مقصود از اعلم در منصب زعامت،اعلمیت نسبت به شؤن امامت و امت و مصالح و مفاسد آنها است نه اعلمیت فقهی به تنهایی بنابراین علاوه بر فقاهت،رهبر و حاکم جامعه باید از عدالت،شجاعت و سلامت عقل و بصیرت لازم نیز برخوردار باشد.
بدین معنا که حاکمیت باید برای احیاء حقوق و بر مدار حق و عدالت و در مسیر هدایت الهی گام بردارد زیرا فلسفه وجود حکومت از دیدگاه عقل و نقل «قرآن و روایات»هدای انسانها به سوی خداوند است در مسأله زعامت و رهبری جامعه باید عناصر چهارگانه مورد بحث قرار گیرد: 1-رهبر(حاکم)2-مردم(محکوم علیهم)3-حق حاکمیت(مشروعیت حکومت) 4-جهت و هدف از حکومت در اینجا نیز این مطلب با توجه به جهانشناسی و فلسفه آفرینش انسان روشن است که هدف در حکومت هدایت انسانها بر پایه عدالت فردی و جمعی است."