خلاصه ماشینی:
"البته انکار نمیتوان کرد که تفکر بر سبک زندگی مؤثر است اما آیا این تأثیر بههمین سادگی و بساطت است که بگوییم: ما آنگونه زندگی میکنیم که فکر میکنیم؟ مقصود از تفکری که بر زندگی اثر میگذارد و زندگی تابع آن است، صرف اطلاعات نیست، بلکه نگرشهای بنیادین است؛ اینکه ما هستی را چه میدانیم و چه نگاهی به مبدأ، معاد، سعادت، شقاوت، انسان، کیهان، معرفت و...
در فلسفه، عرفان و کلام دشوار است؟ فراوان میشنویم که نیاز امروز ما استخراج الگوهای عینی از این مبانی است و گرفتاری عمده در این تعاریف و نگاههای بنیادین نیست، بلکه ما در مسائل جزئی، عینی، ملموس و روزمره گرفتاریم و برای رهایی باید الگوهای مناسبی برای امور مختلف زندگی ارائه کنیم.
سخن درستی است که مقصود از تفکر نگرشهای بنیادین است و بنیاد تفکر به نوع تلقی ما از آدم، عالم، مبدأ، معاد، سعادت، شقاوت و حیات بازمیگردد، اما هر نوع تعریف و نگاهی به این موارد را نمیتوان تفکر دانست."