خلاصه ماشینی:
"2- امید متعلق به آینده است؛ متعلق به چیزهایی که نیست و چیزهایی که نشدیم؛ چیزهایی که وجود دارد اما «هنوز» موجود نشده است و آنچه هستیم ولی هنوز نشدهایم؛ چیزهایی که وقتشان فرا نرسیده است.
اگرچه عالمان و سیاستمداران هم با نوعی آینده سروکار دارند و با علمشان چیزهایی که خواهند آمد را «پیشبینی» و «کنترل» میکنند، اما آیندهای که تعلق به چیزهای موجود دارد، اساسا آینده نیست؛ «اکنون»ی است که خود را ابدی، و بهتبع ازلی، مینمایاند.
3- اگر آبادی و آبادانی جایی که هستیم را میجوییم، باید به دنبال فلسفه و علم و سیاست باشیم، اما دروازهی ناکجاآباد را شاعر در زبان بهروی مردم میگشاید.
شاعر با تماشای کلیت ناکجاآباد، پی به قصور ذاتی انسان میبرد و به جان درک میکند که نمیتوان «شد آنچه هست»؛ اما روی دیگر این شکست، امیدی است که جانها به آن بسته میشوند و گرد هم میآیند."