خلاصه ماشینی:
"5 هدف من آن است که برخی بصیرتهای پدیدارشناسانه در باب ماهیت ادراک را بررسی کنم، یعنی چیزی که درون امر بصری بهماهو و در آگاهی روزمره نهفته است، تا از این طریق به این نکته بپردازم که چگونه هنرمند را میتوان بهمثابه کسی در نظر گرفت که آثار هنری را به لحاظ مفهومی و مادی صورت میبخشد.
اما این امر ناـدیدنی را چگونه میتوان درک کرد، به شیوهای که بتواند راهنمای هنر معاصر باشد؟ و هنرمند چگونه میتواند از تمایلات جذبکنندهی هنر رها شود ـو به نفع نوعی پاکسازی ادراکی عمل کند؟ اگر این امر نادیدنی را بخواهیم بهعنوان حامل روابط ادراکیـاجتماعی در نظر بگیریم، در این صورت باید بهصورتی دقیق آن محصولات فرهنگی معاصر را بررسی کنیم که به اصلی تمامیتبخش متوسل میشوند: اغوای تصویر19 بهمثابه خاستگاه قدرتی طلسمگونه20.
اگر چنین به نظر میرسد که هنر معاصر آکنده از خودبیانگری است ـشیوههایی که توسط آنها هنرمند خود را از کاروبار انتقاد از خویش جدا میکندـ در این صورت بر آمدن در پی نوعی «خیر ادراکی» میتواند تصحیحکنندهی این روند باشد: گفتار مواجهه با هنر که همچون آینه آن چیزی را به جانب خود ما باز میگرداند که هایدگر «حاضرـشدن» و «زنده بودن» اثر میخواند؛ و هنر را در میانهی نیروهای رقیب امور دیدنی سیاسیشده جای میدهد.
کلام آخر آنکه، آیا هنر زمانهی ما میتواند محملی برای خیر باشد؟ اینجا پیشبینی «مواجههای» اخلاقی با واقعیات آفریدهشده همچنان باقی است ـشاید مواجههای لویناسی با «دیگری»ای که یک من مسئول را وادار میکند قدر اشخاص و چیزها را بشناسم؛ چیزیکه شاید نویدبخش نوعی ابداع هنری تازه باشد که نهتنها به جانب خیر میل میکند، که حتی دربرگیرندهی آن است."