چکیده:
پرسش اینکه ما کی هستیم متوقف بر پرسش ما کجا هستیم است. موقعیت و جایگاه سکونت انسانی در مکان امکانپذیر است. هر مکانی هویت وجودی قابل درکی دارد و این درک به عنوان مرجع و لنگرگاههای ثابت برای هویتهای مختلف انسانی اعم از تاریخی و اجتماعی ضروری است. درک ژئوسیستمی مکان به لحاظ هستی شناختی، معنی بخش اجزاء ذاتی پدیدههای قرار گرفته در درون آن به صورت یک کل منسجم است. به لحاظ شناخت شناسی، هویت مکانی عبارت از فهم و تبیین الگوها و قانونمندیهای ساختاری-عملکردی منظم و مشخص در یک مقیاس فضایی است که با تغییر مقیاس فضایی و زمانی نظم و بی نظمی در آن پیدا و پنهان میشود. این الگوها با فرایندها و فرمها رابطه ای دیالکتیکی داشته و نسبت به هم در زمان تحول مییابند. در درک مکان با رویکرد ژئوسیستمی، پاسخدهی مکان به تغییرات اقلیمی و تکتونیکی، و بروز چگونگی این پاسخدهی و اثرات آن در برهمکنش اجزاء داخلی و ساختار آنها جهت خودتنظیمی برای رسیدن به تعادلهای پایدار و فراپایدار به شکل الگوهای منظم اما پیچیده مورد توجه است. در این وضعیت گره گاههای زیستی برای الگوهای سکونت گاهی مبتنی بر توانشان انتخاب و به شکل ارگانیکی و متاثر از ویژگیهای هندسه ی طبیعی تکامل پیدا میکنند. این مکانها هویت منحصر به فردی پیدا کرده و دارای اصالت هویت میشوند. مهمتر اینکه هویت بخش جوامع انسانی در قالب نژادها، زبانها، مذهبها، ملتها و سرزمینها در طی تاریخ میگردند. در این پژوهش، رویکرد جغرافیای پدیدار شناسانه برای درک ماهیت پیدایش و تحولات تاریخی مکان، تعادل دینامیکی آن به عنوان مقوم هویتهای اجتماعی و تاریخی و به ویژه الگوهای سکونتگاهی گذشته مورد توجه است. بدین ترتیب، درک عینی مکان جایگزین درک ذهنی آن شده است. محوریت توجه، از این رو، وجود الگوهای پدیدار مکان جهت زیست انسانی و درک این الگوها برای ایجاد حس تعلق مکانی است. در واقع، مکانیسم یا مکانیسمهایی که در آن مکان به شکل ادراکی در آمده و هویت بخش انسانی است مورد مطالعه واقع میشود. به عبارت دیگر، ویژگیهای ذاتی یک مکان به مثابه یک واحد و جوهرهی مکانی، با داشتن تمایزات و تشابهات با سایر مکانها وشکل بخشی این مکان خاص به هویت تاریخی انسان به لحاظ ژنتیکی، اجتماعی، فرهنگی و به طور کلی تمدنی به صورت پویا بررسی میشود
خلاصه ماشینی:
"در واقع، هدف از این پژوهش درک ماهیت مکان در چارچوب سیستمهای ژئومورفیک برای استفادههای انسانی به ویژه سکونت گاههاست که امروزه با بحران هویت مکانی مواجهاند و ریسک مخاطرات محیطی را افزایش داده اند.
تحولات گذشته این الگوها را در داخل هم به صورت سلسله مراتب ساختاری مشخص در آورده و بدین سان به مکان تشخص بخشیده است، امری که در حال و اکنون قابل درک بوده و نشانه ای برای فهم تحولات بعدی است.
این هویت به سبب متمایز بودن و بعلاوه، تداوم و ثباتش زیربنای هویت بخش وجوه مختلف انسانی و حفظ و پایداری آن است؛ چرا که توان ترسیم و جدا سازی هویتها را با مرزهای مشخص اش دارد و خود این وضعیت است که باعث انسجام و همبستگی و دادن تشخص و هویت میشود، چیزی که در جامعه ی سنتی رایج بود و به گفته ی گیدنز، زمان و فضا در چنین جوامعی در بستر مکان به هم پیوند میخورند( گل محمدی،1381:230-233).
حوادث به دو صورت تدریجی و یکنواختی(gradual & uniform) و کاتاستروف (Catastrophe) سیستمها را تحت تاثیر قرار میدهند که الگوهای آنها در هر ژئوسیستم در طی تاریخ طولانی مشخص است(Hugget,1989,1997)، بدین معنا که بر خی از ژئومورفولوژیستها بر این باورند که فرایندها به صورت دوره ای با تغییر در زمان بازگشت اتفاق میافتند.
در رویکرد ژئوسیستمی به هویت مکانی، پاسخ دهی محیط زندگی به تغیرات اقلیمی، حوادث تکتونیکی و درک الگوهای تاریخی چنین پاسخدهی برای سکونت اختیار کردن و سکنی گزیدن به وجه مناسب انسانی با هویت بومی و همچنین پیش بینی آنومالیها (Anomalies) و آشوب و اغتشاشات مقطعی در درون این سیستمها مورد توجه است."