خلاصه ماشینی:
"اما آیا پرداختن به زندگی روزمره، فرهنگهای مردمی و هیاهوها و سرخوشیهای درون آن میتواند ماده و بنیان صورتبندی نظریات علمی قرار گیرد؟ به عبارت دیگر آیا زندگی روزمره و نظم موجود در آن منشأ هرگونه معرفت و علمی واقع میشود؟ در این متن به مرور رویکردهای مختلف به خصوص مطالعات فرهنگی، در حوزهی نسبت زندگی روزمره با موضوع علم و جایگاه زندگی روزمره در برساخت علم پرداخته میشود.
این مسئله بر اساس پروبلماتیکی مطرح میشود که امروزه فلسفهی علم و بههمان نسبت روششناسیهای آن، به ورای دوانگاری سوژه و ابژه پیش رفته و این دوگانگی به سهگانگی بین سوژهابژه و ساحت تولید علم بدل گشته است.
نمایشهای روایی که دربردارندهی جایگاه و نقش فرد است، تعاملات گفتمانی و نیز شرایط و مقتضیات محیط مادی است که در عوض مسئول شمردن پراکتیسها به مثابه کاری که توسط سوژهها و عاملان اجتماعی انجام میشود، سوژههای هوشمند را از طریق پراکتیسهای علمی شکل میدهد.
مطالعات فرهنگی، پراکتیسی علمی را عهدهدار میشود که هم از لحاظ مادی نسبت به آن متهعد باشد و هم از لحاظ گفتمانی مفصلبندی شده باشد، بهطوری که هیچگونه حد و مرزی برای تجربه، زبان، نظریه و اشکال اجتماعی وجود ندارد.
مطالعات فرهنگی با این ایدهی طبیعیانگارانه موافق است که هیچ نقطهنظری 4 خارج از پراکتیسهای علمی وجود ندارد که از طریق آن، قواعدی 5 که نسبت به آنها پاسخگو هستند را مفصلبندی کند 6 .
بههمین خاطر دانشمند مطالعات فرهنگی با فراغ بال این موضع را میپذیرد که در عین حالی که به مطالعه علمی پدیدهها میپردازد، در همان حال آنها را شکل میدهد و خود نیز در تولید آن نقش دارد."