خلاصه ماشینی:
"اگر از این فرد نوعی بپرسیم که سنت بهتر است یا مدرنیته، میگوید: هر دو خوبند، اگر بپرسیم اندیشهی راست برای جامعه ما بیشتر پاسخگوست یا اندیشهی چپ، میگوید؛ باید از ظرفیت هر دو نوع اندیشه استفاده نمود، اگر بگوییم باید فلسفه اسلامی را بهعنوان بنیان اندیشهورزی بپذیریم یا فلسفهی غربی را میگوید؛ مگر این دو با هم تناقض دارند که چنین میپرسی؛ اگر بگوییم که در علوم مختلف چون سیاست، اقتصاد، مدیریت، حقوق و از آن جمله، چه رویکردی باید در پیش گیریم، حتما به ما میگوید: باید از ظرفیت داشتههای خود و ظرفیت اندیشهورزان غربی در این حوزهها توأمان سود جست.
آیا بهواقع از درون رسالههای با موضوع سیاست اسلامی (با صورتی که در کشور ما نوشته میشود)، پرسش نسبت اقتضائات اندیشهی سیاسی جدید و اندیشهی اسلامی مشخص میشود؟ آیا با این رسالهها آشکار میگردد که باید در فهم نسبت میان نهادهای اقتصادی جدید چون بانک، و اقتضائات اندیشهی اسلامی، بر چه پرسشهایی تمرکز نمود؟ آیا در مباحث عمیقتر، مثلا در روششناسی و معرفتشناسی، بهواسطهی مشی میانهروانه میتوان پرسشهای اصلی را شناخت؟ میانهروی، آنگونه که در کشور ما رایج است، پرسشهای اصلی را مثله میکند و به این سبب، راه را بر سر اندیشیدن و پرسیدن و تداوم پرسشگری میبندد.
شاید خوانندهای ظریف، این وضعیت آشفته را که یک ملت همواره خود را انکار میکند و بر گذشتهی خود قرار نمیگیرد، ناشی از وضعیت آن ملت و هویتهای چندگانهی آن بداند و به همین جهت، راهبردی شدن محافظهکاری در رفتار را عبث و بیهوده تلقی کند؛ اما در هر صورت اگر نمیتوان در مورد «وضعیتی که هست» تا اطلاع ثانوی فکری نمود، نباید در رابطه با ترجیحات رفتاری ساکت ماند."