چکیده:
نقد ادبی در دوره جاهلیت، محدود، جزیینگر و ذوقی بود.پس از وقفهای کوتاه در
دوران اسلامی، با ورود به دوره بنیامیه دیدگاه نقد جاهلی به گونهای حادتر تجدید
شد.حجاز، بغداد و شام هر کدام گرایش ویژهای داشت.در قرن سوم سه شخصیت بارز:ابن
سلام، ابن قتیبه و جاحظ نقد ادبی عربی را به بخش مستقلی بدل کردند.جدالهای کلامی
معتزله و آرای کلمای یونانی برنقد دینی این دوره تأثیری عمیق برجای گذاشت. سده
چهارم دوره طهور نقد ادبی عربی است.در این دوره جدال گستردهای میان طرفداران شعر
قدیم و جدید آغاز گشت.بحرتی نماینده سنت و ابو تمام نماینده تجدد بود
تألیف‘‘الموازنه بین الطائبین‘‘و‘‘اخبار ابی تمام‘‘ حاصل این جدال است.با ظهور
متنبی مباحث جدید نقد پیرامون او پدید آمد و قاضی جرجانی اثر مهم خویش‘‘الوساطه
بین المتنبی و خصومه‘‘را تألیف کرد.از قرن چهارم به بعد نقد ادبی به حوزه بلاغت
نزدیکتر شد وعبد القاهر جرجانی مباحث بلاغت قدیم را در دو کتاب مهم
خویش‘‘اسرار البلاغه‘‘و‘‘دلائل الاعجاز‘‘گرد آورد.با سقوط بغداد در قرن هفتم شعر
و نقد ادبی با رکود مواجه گشت.
خلاصه ماشینی:
"وی صرف اتکای به ذوق را عیبی برای به حساب نمیآورد اما در ادامه میافزاید که نقد در میان آنها دو نقص و نارسایی عمده داشت به نظر او، آن دو نقص اساسی عبارتند از:1-نداشتن روش 2-عدم ذکر دلیل 2 نقد ادبی دوران ظهور اسلام تا پایان دوره بنی امیه عصر جاهلی با عنایت فراوان به شعر و شاعری که سلاح قبیله در جنگ و سلح بود و با نقدی ساده که فاقد روش و تحلیل عقلی بود-با ظهور اسلام پا به عرصهای جدید نهاد و با موضوعات تازهای مواجه شد.
و بالاخره شام یعنی مرکز خلافت بنی امیه، در آنجا شعر مدح رواج چشمگیری داشت در هر سه محیط، نقد ادبی در دوران بنی امیه همان نقد ساده ذوقی و جزیینگر عصر جاهلی بود که تحول اندکی در آن پدید آمد و در اواخر این دوره علم نحو و تدوین کتب قاموسهای لغت معیارهای جدیدی به دست ناقدان داد، طوری که با استفاده از آنها نقد ادبی یک قدم به سوی نقدی با معیار پیشرفت نمود.
احمد امین معتقد است از قرن چهارم به بعد دو جریان در نقد ادبی عرب پدید آمد:یکی همان جریان بلاغت است که عبد القاهر الجرجانی نماینده بارز و درخشان آن است که پس از او با تغییراتی توسط السکاکی(ف 626)و سعد التفتازانی(ف 791)و دیگران ادامه یافت، هرچند به عقیده احمد امین به ضد بلاغت نیز مبدل گشت زیرا غرق در استدلالهای فلسفی و عقلی شد."