چکیده:
حافظ در بسیاری از اشعار خود به تجربیات رویدادهای شبانهای اشاره کرده که دربردارندة دستاوردهای عرفانی برای او بوده است و اغلب با کاربرد واژة «دوش» و استفاده از تعابیری نظیر «دوش دیدم که...»، آنها را به تصویر میکشد. این تعبیر با اصطلاح «طوارق» نزد عرفا مناسبت دارد. «طوارق» به معنای آن چه در مناجات شب بر دل عارف و سالک وارد میشود، از جمله اصطلاحات عرفانی است که مفهوم آن در اشعار شاعران عارف پیش از حافظ نیز مصادیقی دارد. از دیگر سو، ریشهیابی و تحلیل این رویاهای شبانه که بخش قابل ملاحظهای از تجربیات عرفانی حافظ را دربرمیگیرد، با مباحث روانشناختی رویا و راه یافتن ذهن انسان به ضمیر ناخودآگاه در شب از راههایی مانند خواب، مستی، تخیل و... به دلیل تاریکی و ناشناخته بودن شب ارتباط مییابد و لذا می توان با تأمل در اینگونه اشعار حافظ، شخصیت درونی و مدارج عرفانی او را بهتر شناخت. غایت این تحقیق، ریشهیابی و تحلیل تجربیات عرفانی در شعر حافظ است که با استفاده از روش روانشناختی یونگ در خصوص نقشی که ضمیر ناخودآگاه انسان در رسیدن به اینگونه تجارب روحی دارد، صورت میپذیرد.
خلاصه ماشینی:
"در لحظهای از شب که به تعبیر زرینکوب تیرگی ظلمت سابق بر خلقت عالم میتواند باشد (زرینکوب، 1368: 636)، حالت مکاشفهای به شاعر دست میدهد و اسطورة خلقت انسان و سرشته شدن گل وجود او در مقابل دیدگان وی تجسم مییابد: دوش دیدم که ملائک در میخانه زدندساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدندبا من راهنشین بادة مستانه زدند ( 193) حافظ برای دیدن چنین صحنههای عرفانی و روحانی و درک و دریافتهای معنوی، چشم به راه آمدن شب و سحر است و دیدن این رخدادهای شبانه، تصاویر عرفانی زیبایی را در شعر وی پدید آوردهاست: به بوی مژدة وصل تو تا سحر شب دوش به کوی میکده یارب سحر چه مشغله بود کس ندیده است ز مشک ختن و نافة چین مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست به راه باد نهادم چراغ روشن چشم (276) که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود (209) آنچه من هر سحر از باد صبا میبینم (288) کو به تأیید نظر حل معما میکردواندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد (170) 4-2- تجربههای عرفانی شبانه از راه گوش: اگرچه حافظ خود اعتقاد دارد که: در حریم عشق نتوان زد دم از گفتوشنید زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش (246) اما برای بیان رموز عرفانی، نمیتوان از قالب واژگان گذشت و ناگزیر باید گفتوشنودهای عارفانهای ترتیب داد تا با آن بتوان پرده از رخ شاهد غیبی برداشت."