چکیده:
ایران سرزمین نیاکانی گروههای فرهنگی/زبانی چندی است که به زبانهای اردو،
بلوچی، ترکی، کردی، عربی، و...گویش میکنند.ولی زبان رسمی آموزشگاهها فارسی، یا
زبان گروه پیشینه شمار(اکثریت)است، که زمینهساز دشواری دوگانگی زبان خانه و
آموزشگاه برای هزاران هزار کودکی میشود که زبان مادریشان فارسی نیست.میزان در
پایه مانی (مردودی)در میان این گروهها بیشتر از گروه فارسی زبان است، همانگونه که
در میزان آموزشگریزی(ترک تحصیل)هم آنها بر این گروه فزونی دارند.در راستای
بازشناخت این دشواری، وزارت آموزش و پرورش کشور یک دورهی آمادهسازی یک ماهه برای
کودکانی که زبان مادریشان فارسی نیست، برنامهریزی کرده است که درست یکماه پیش از
آغاز پایهی یکم برگزار میشود.افزون بر این در برخی از استانها دورههای
یکسالهی پیشدبستانی برگزار میشود که بیآن که هیچگونه
برنامهی ویژهای برای نافارسی زبانان داشته باشند پذیرای هر دو گروه
میشوند.آماج پژوهش کنونی این است که نیاز به پرداختن به این دشواری را برجسته کند و
پیجوی راهکاری بخردانه برای از میان برداشتن آن از راه یکی از گونههای آموزش
دوزبانه شود.تنها شمار چشمگیر دانشآموزانی که دچار این دشواری هستند، و پیامدهای
زیانبار آنکه گریبانگیر دانشآموزان دیگر زبان هستند، نشاندهندهی ارزندگی
آموزشی برای پرداختن به این دشواری است.از اینرو دیدگاه سازاییگری پادآمیزانه
(دیلکتیک کانستراکتیویزم)و پیشینه پژوهشی آموزش دو زبانه چارچوب نظریهی پژوهش
کنونی را پدید میآورند که با بکارگیری دادههای گردآوری شده با پرسشنامهی
دانشآموزی در«بررسی جهانی پیشرفت در خواندن»(پرلز)وابستگی گوناگونی در ارزههای
خواندن به میزان همسایی (تماس)با زبان فارسی نشان داده میشود.چنین گوناگونی در
ارزههای خواندن همراه با جایگاه بسیار پایین دانشآموزان ایرانی در این بررسی
جهانی گویای نیاز به بازنگری بنیادی در سامانهی آموزشی کشور و گشایش گرههای
شناسایی شده(دوگانگی زبان خانه و آموزشگاه)است.
خلاصه ماشینی:
"چنین گوناگونی در ارزههای خواندن همراه با جایگاه بسیار پایین دانشآموزان ایرانی در این بررسی جهانی گویای نیاز به بازنگری بنیادی در سامانهی آموزشی کشور و گشایش گرههای شناسایی شده(دوگانگی زبان خانه و آموزشگاه)است.
گویی آنان برنامههای آموزشی و آموزگانی خود را به همان اندازه برای نافارسی زبانان سودمند میانگارند که برای فارسیزبانان!انگارهای که یافتههای بررسیهای جهانی در زمینههای خواندن(پرلز)و ریاضی و«علوم»(تیمز)نادرستی آنرا به روشنی نشان میدهند (کریمی، 1382؛کیامنش و نوری، 1376)بر پایه این یافتهها میتوان گفت که برنامهی آموزگانی نه تنها برای فارسیزبانان سودمند نبوده که برای نافارسیزبانان هم افزون بر ناسودمندی دشواری دوزبانگی خانه و آموزشگاه را هم پدید آورده است.
دوگانگی زبان خانه و آموزشگاه در ایران را حتی همان برنامهریزانی که برنامههای آموزگانی کشور را مینویسند، یک دشواری میدانند زیرا همین برنامهریزان یک دوره یک ماههی آمادهسازی برای دانشآموزان نافارسیزبان پیشبینی کردهاند که در چهارده سال گذشته برگزار شده است.
دربارهی سودمندی و پسندیدگی دوزبانگی و آموزش دوزبانه بر پهنهی گیتی سخن بسیار گفته شده است(نمونه:بیالی ستاک، 1999)، ولی در ایران کمتر دربارهی آن، زمینهها، و پیامدهایش بررسی و گفتوگو میشود زیرا برخی از آن در هراسند که مبادا چنین کاری زمینهساز جنبشهای جداخواهانه بشود و یکپارچگی کشور و سپس پابرجایی آنرا با آسیب روبهرو کند(مهرمحمدی، 1371).
برآیند هرچند که روی هم رفته جایگاه پایین دانشآموزان پایه چهارمی ایرانی در بررسی پیشرفت سواد خواندن 2001 نشاندهندهی نیاز به بازنگری بنیادی، دست کم، برنامهی آموزگانی خواندن برای همهی دانشآموزان ایرانی است، ولی اینجایگاه دانشآموزان نافارسیزبان است که کانون بررسی کنونی است و در اینجا برجسته شده است چنین مینماید که این گروه پرشمار از دانشآموزان از دوگانگی زبان خانه و آموزشگاه رنج میبرد."