چکیده:
با بررسی سیر تحول آموزش انشا در مناطق آلمانی زبان به سه روش عمده
برمیخوریم:روش تقلیدی، روش بازسازی و روش تولیدی روش تقلیدی، روش حاکم بر مدارس
لاتین در قرون وسطی بود.در این روش هیچ امکانی برای خلاقیتها و نظریات فردی
فراگیران وجود نداشت. آنها تنها از روی نمونههایی که از قبل در مورد موضوعات
مختلف نوشته شده بود رونویسی میکردند.از قرن هفدهم به بعد زبان آلمانی به تدریج جای زبان لاتین را در مراکز آموزش
گرفت و به دنبال آن روش تقلیدی نیز جای خود را به روش تازهای داد که روش بازسازی
نامیده شد.در این روش اگرچه متن انشا توسط دانشآموزان آماده میشد اما ساختار
نوشتهها ثابت و موضوعات نیز کلیشهای بود.از آنجا که روش بازسازی جوابگوی نیازهای
فراگیران به خصوص در سالهای اولیه آموزش نبود روش
دیگری به نام روش تولیدی مطرح و متداول شد.اما بسیاری از صاحبنظران
روش اخیر را کاملکننده دو روش دیگر میدانند نه نفی کننده آن دو.نوشتهای که در پیش رو دارید به بررسی تاریخچه آموزش انشا و زمینههای
اجتماعی-تاریخی آن از آغاز تا امروز پرداخته و نقاط ضعف و قدرت هریک را مشخص نموده
است.
خلاصه ماشینی:
"زیرا برای مثال، مهارتهایی که در قرون وسطی به عنوان اهداف اصلی آموزشی درس انشا مطرح بودند از بین نرفتهاند بلکه در قالب درسی دیگر-مانند آموزش خواندن و نوشتن- موجودیت خود را در علم آموزش زبان حفظ کردهاند.
نکتهای که در اینجا نباید نادیده گرفته شود این است که زبان لاتین تا به امروز نیز بهطور جدی در دبیرستانهای آلمان آموزش داده میشود و مسئولین امر، این زبان را به عنوان پایهای مهم برای یادگیری بسیاری از دیگر زبانهای اروپایی و نیز تحصیل در بسیاری از رشتههای دانشگاهی مانند پزشکی، فلسفه، ادبیات و غیره تلقی میکنند.
اصطلاح دیگری که در آموزش زبان آلمانی 2 برای اشکال اولیه این روش به کار میرود انشای آزاد 3 است و مهمترین نظریهپردازان آن گانسبرگ 4 ، لامستزوس 5 ینسن 6 و شارلمان 7 میباشند که همگی معلمان دوره ابتدایی بودند.
در اینجا نکته قابل توجه این است که نظریهپردازان یادشده با این نوع تقسیمبندی، روش حاکم بر چند قرن انشانویسی-انشای وابسته-را در کنار روشهای آزاد و زبانساز قرار دادند که روی هم فقط یک یا دو دهه از تاریخچه درس انشا را به خود اختصاص میدهند.
از سوی دیگر این نوع تقسیمبندی با انتقاداتی نیز مواجه است که در قالب پرسشهای زیر به طرح آنها میپردازیم: -آیا اصولا انشایی وجود دارد که«وابسته»به موضوعی نباشد؟ -در مقابل آیا میتوان انشایی را یافت که کاملا«آزاد»و عاری از موضوع باشد؟ -چرا فقط انشای زبانساز باید بتواند«زبان بسازد»یا زبان را شکل دهد؟آیا همه انواع انشا این کار را نمیکنند؟ اینگونه پرسشها نشان میدهند که کشیدن مرزهای مشخص و نامگذاریهای مطلق، بیشتر موجب ابهام میشود تا وضوح مطلب."