چکیده:
مولوی با الهام از منابع دینی با زبان شعر، تمثیل و جملات نغز، سعی در واکاوی معنا، علل، پیامدها و در نهایت راهکارهایی جهت درمان آن داشته است. از نظر مولوی، انسان دارای هویتی الهی است که در اثر هبوط، از آن دورافتاده و دچار خودفراموشی شده است. آنچه این فراموشی اجباری اولیه را تشدید میکند، تعلق به ماده و مادیات و تأثیر قوای طبیعی حیوانی است که تیرگی و ظلمت را بر وی غالب میسازد. در نتیجه او در درون خود عذاب و شکنجه مرغ محبوس را احساس میکند و مینالد و هوای بازگشت به وطن اصلی خود را دارد. این سیر استکمالی آثار مولوی در قالب قوس نزول و صعود قابل تصویر است. از دید مولوی دو دسته عوامل درونی و بیرونی باعث عدم شناخت خویشتن است. از نظر وی نقطه مقابل علل خودفراموشی، راههایی برای خودیابی و غلبه بر خودفراموشی است. و راه درمان آن چیزی جز یافتن مأوای اصلی و بازگشت به آن و در نتیجه خروج از غفلت نیست
With a language of poem, allegory and elegant sentences, Rumi attempts to explore meaning and its causes, consequences and finally some solutions for its remedy in his own works. For him, human has a divine identity from which he has been cast away because of descent and has been involved in self-oblivion. What makes this initial mandatory oblivion more severe is dependence and association with materials as well as the influence of animalistic natural forces that gradually make darkness to predominate human and keep him away from pure and bright world. For this, human feels to be tormented and tortured like a confined bird within himself, making him to complain and yearn to get back to his main homeland. This evolution in Rumi’s works could be depicted in the arc of descent and ascent. For Rumi, two groups of internal and external factors are the causes of lack of self-recognition. From Rumi’s viewpoint, the counterpoints of the reasons of self-oblivion are the ways which lead to self-discovery and overcoming self-oblivion. In short, the way of its treatment is only finding the original home and returning to it and consequently being out of ignorance
خلاصه ماشینی:
برخی مولویپژوهان معتقدند تهذیب نفس و تصفیه باطن و زدودن خلقهای زشت نزد عدهای از حکما و عرفا شرط معرفت است؛ زیرا علم و معرفت را از جنس اشراق میدانند و بدین مناسبت، ضمیر و درون آدمی را به آینه تشبیه میکنند که صور علمی در آن منعکس میشود و آینه تا پاک نباشد، صورت را چنانکه باید، نشان نمیدهند: (فروزانفر، 1367: 1 / 140) خویش را صافی کن از اوصاف خود تا ببینی ذات پاک صاف خود (مولوی، 1389: 1 / 3456) ادیب اخلاقی، گناهان را باعث کدر شدن آینه وجود و در نتیجه، عامل عدم شناخت خویشتن و ازخودبیگانگی میداند: آینهات، دانی چرا غماز نیست زآن که زنگار از رخش ممتاز نیست (همان: 1 / 34) ازجمله مهمترین رذایل و گناهانی که در روند خودفراموشی انسان از دیدگاه مولوی تأثیر زیادی بر جای میگذارد، عبارتند از: حرص، شهوت، حسد، غرور و چاپلوسی.