چکیده:
در اواسط قرن نوزدهم، با گسترش روابط با جهان مدرن، گرایش به وجه زندگی غربی در بخشی از جامعة ایرانی شدت گرفت. در عمل، بهکارگیری الگوی مزبور به تقلیدی انجامید که، به علت نامتجانسبودن ارزشهای تجدد با مجموعة سیستم اجتماعی، از جایگرفتن در کل جامعه ناتوان ماند. در عین حال، موفقنشدن در پیشبرد بسیاری از طرحهای نوگرایی را میتوان، به میزان وسیعی، ناشی از نوع سیاستی دانست که در کشور برای توسعه به کار گرفته شده بود. همچنین، جایگاه اجتماعی کسانی که بانی و مجری تغییرات بودند بهخوبی نشاندهندة این واقعیت است که تا چه حد ارادۀ تغییر از بطن جامعه به دور بوده است
خلاصه ماشینی:
به تحقیق ، برای مردم سرزمین های گوناگون جهان روآوردن به ارزش های مدرنیته ، که به طور کامل از غرب سرچشمه گرفته بود، بدون پشت سرگذاشتن موانع بسیار و تحمل لطمه به غرور، میسر نبوده است و پاگذاشتن به این جرگه همواره با پرسش هایی به صورت زیـر مطرح بوده است : چگونه می توان مدرن شد و همچنان هویت خود را حفظ کـرد؟ چگونـه می توان به فرهنگ غربی وارد شد و همچنان شأن و منزلت خـود را حفـظ کـرد؟ چگونـه می توان به دانش غربی دست یافت بی آن که مدیون غرب شد؟ این سؤال ها مسئلة پیچیده ای را طرح می کند و به نوع رابطه ای برمی گردد که میان ارتباطات و پویایی اجتماعی و هویـت فرهنگی برقرار است .
در خصوص برخی اقشار دیگر نیز باید به این واقعیت اشاره کـرد کـه هرگـاه نـوآوری اجتماعی ، به قصد تسریع در پذیرش آن ، با فشار همراه باشد، آن ها برای حفظ سلسله مراتب ارزشی خود همان ارزش های اصیل جامعه را در زمینة پدیدة اجتماعی تازه به کار می بندنـد تا بتوانند به این ترتیب ، دست کم به ظاهر، نسبت به آداب و رسوم قدیمی نزدیکی خـود را حفظ کنند و همچنین این احساس را داشته باشند که آن عادات همچنان تداوم دارند.
همچنین ، این نکته را پیوسته باید در نظر داشت که تجدید ساختار فرهنگـی ، به علت واردشدن به میدان های فرهنگی دیگر، به رابطة قـدرتی بسـتگی دارد کـه غالبـا از حیطة فرهنگی فراتر می رود (٢١٢ :١٩٧٢ ,Larrue)؛ به ویژه آن که سیسـتم فرهنگـی جدیـد درصدد تحمیل ارزش های خود به دیگری است و همواره خواهان سـلطه یـابی بـر دیگـر جوامع است .