چکیده:
برخلاف برداشت رایج، مردم سالاری دینی هیچ وجه اشتراک معنوی با مردم سالاری غیر دینی (غربی) ندارد؛ زیرا جوهره مردم سالاری دینی وحدت گراست و مردم سالاری غیردینی بر تکثرگرایی استوار است. چنان که تجربه عینی مردم سالاری غربی بر اصالت تکثر شکل گرفته است. از این رو، جنگ و منازعه در تجربه غربی مردم سالاری امر طبیعی تلقی شده است. لیکن، کثرت در مردم سالاری اسلامی اصالت ندارد؛ زیرا فرد و جامعه هر دو غایت متعالی مشترکی دارند. از این رو، مردم سالاری دینی، حقیقتی وحدت گرا دارد. تجربه مردم سالاری دینی وحدت گرا با وقوع انقلاب اسلامی و تاسیس جمهوری اسلامی در ایران ممکن گردید.
Unlike common impressions، religious democracy does not share a common meaning with non-religious (western) democracy due to the fact that the essence of religious democracy seeks unity while non-religious democracies are based on plurality. An objective example of western democracy is built upon the principle of plurality. Therefore disputes and fights have been considered as a natural phenomenon in a western experience of democracy. However، plurality is not pivotal in an Islamic democracy because the individual and the society have a transcendental common cause. Therefore a religious democracy has a unity-seeking reality. The experience of a unityseeking religious democracy made possible by the victory of Islamic revolution and establishment of Islamic Republic of Iran.
خلاصه ماشینی:
(مکنزی و دیگران، 1375: 179) تردید در اصالت دموکراسی درک مکفرسون از دگرگونی دنیای واقعی دموکراسی درست است، ولی این دگرگونی، نه در تجربه دموکراسیها اتفاق افتاده است بلکه در خود معنا و مفهوم دموکراسی واقع شده است.
تنها در این حالت است که فرد و جامعه از نفی یکدیگر دست شسته بلکه در جهت تکامل هم گام برمیدارند؛ زیرا هر دو از حقیقت اصیل واحد منتشر شدهاند و به همان حقیقت نیز باز میگردند.
قرآن کریم از حقیقت موجودات به «ملکوت» تعبیر کرده است و میفرماید ملکوت هر چیزی در دست خداوند سبحان است و به همین دلیل همه به لقاءالله بازمیگردند: «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء وإلیه ترجعون» (یس / 83) حال که چنین است باید به حکم عقل سلیم، به خداوند تمسک بجوییم و تنها او را غایت رفتار و کردار سیاسی و اجتماعی خود قرار داد.
فرد و جامعه به ریسمان و حبل الهی چنگ میزند: «واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا» (آل عمران/ 103) بدین ترتیب، مردم سالاری، تنها در وجه دینی آن معنا و مفهوم پیدا میکند؛ زیرا وحدت، بنیان و جوهره مردمسالاری است.
بلکه مردمسالاری غیردینی، اساسا معنای محصلی نمیتواند داشته باشد تا با مردمسالاری دینی، اشتراک معنوی پیدا کند؛ زیرا در تفسیر غیردینی، اعم از تفسیر لیبرالی و غیرلیبرالی، فرد و جامعه یکدیگر را انکار میکنند.
اما در مردمسالاری دینی، واقعیت فرد و جامعه به عنوان دو رکن مردمسالاری نفی نشده است، بلکه آنچه از این دو نفی شده اصالت و خودبسندگی هر کدام است.