خلاصه ماشینی:
"بشنو از سوگواران بازی ما این طرفه بازیگران:(قطع زمزمه،بازیگران به (حالت هجوم در جبهههای جنگ) بازیگران: و ما رمیت،اذ رمیت و لکن الله عباس 1:(میغلتد به بازی زمینه که ذهنیت خودشان تصویر میشود)زمین در گهواره پنداری تکانتکان میخورد و گلولهها به بام افلاک شلیک میشد،صدای طپیدن دل برش چشم در پناه شیارچهها (عباس 3 بر فراز باربند.
(مهاجران نخلستان میشوند) خوشههای خرماهای رطبی داشت!(پنجههای مهاجران خوشههای نخل)زائر زمین به غیض شهر را بلعیده غلط نکنم!(نگران)د آخه شهر ما که لوط نبود!ما که طایفهی لوط نبودیم زبانم لال!حکم امام که برامان حجته!شهر پس کجا رفته؟!کسی هست به من گمکرده شهر بگه د آخه مهاجر جوان:زائر چرا هی چرخ میخوری همهجور مث فرفره؟ زائر چرا هی چرخ میخوری همهجور مث فرفره؟ زایر:میگم نکنه تو عالم چرخ زائر همهجا را کپهی خاک میبینه؟!تلچهی سنگ!؟ کوت آهن؟!هویزه را طشتک صاف؟!
زائر که سرگردان و مجنونگونه دور خویش میچرخد،فلاش مثبت) عباس ذو الفقاری:عکس شماره سه جادهی خاکی همشانهی بهمنشیر ساعتی مانده به غروبـ زایر:(پا به زمین میکوبد) بازیگران پا میکوبند) زایر:مرکز زمینه همینجا!همین یه گله جا!(می چرخد)پس سرم بود،روبروم بود(دستها به دو سو کشیده میشود بازیگران همینگونه)راست دست چپم بود،راستهی دست راستم بود.
(مهاجران نخلستان میشوند) خوشههای خرماهای رطبی داشت!(پنجههای مهاجران خوشههای نخل)زائر زمین به غیض شهر را بلعیده غلط نکنم!(نگران)د آخه شهر ما که لوط نبود!ما که طایفهی لوط نبودیم زبانم لال!حکم امام که برامان حجته!شهر پس کجا رفته؟!کسی هست به من گمکرده شهر بگه د آخه مهاجر جوان:زائر چرا هی چرخ میخوری همهجور مث فرفره؟ زایر:میگم نکنه تو عالم چرخ زائر همهجا را کپهی خاک میبینه؟!تلچهی سنگ!؟ کوت آهن؟!هویزه را طشتک صاف؟!"