خلاصه ماشینی:
"همینقدر میگوئیم که جمعی از نویسندگان فلسفی معاصر (که صرفا اسم فلسفه با خود دارند و در انکار تفکر اصرار میکنند)ظاهرا بقصد دفاع از وضع موجود عالم و برای اینکه تمامیت غرب از تعرض مصون بماند طرح ماهیت غرب را رد میکنند و منکر وحدت آن میشوند تا آثار زشت خودبینی و خودپرستی موجه و رسمیت یافته را بیارتباط با غرب قلمداد کنند و بگویند آنچه غرب نامیده میشود مجموعه زشتها و زیباییها و خوبها و بدهاست که خوبها را باید برگزید و بدها را باید رها کرد.
تصدیقهای بلاتصوری که گاهی در باب ناسیونالیسم و سوسیالیسم و دموکراسی و لیبرالیسم و امثال اینها میشود ناشی از ناآشنایی با ماهیت غرب است و الا کسی که کم و بیش آشنای ماهیت غرب است میداند که چرا ایدئولوگهای دموکرات و سوسیال دموکرات و سوسیالیست غرب یا در بحث استعمار وارد نشده و اگر وارد شده آن را تأیید کردهاند، زیرا دموکراسی جدید، حکومت و استیلای بشر جدید یعنی استیلای غرب است و قابل توجه اینکه مارکس و انگلس هم از استعمار بعنوان مروج و مظهر بسط غرب ستایش کردهاند.
*کسی که کم و بیش آشنای ماهیت غرب است، میداند که چرا ایدئولوگهای دموکرات و سوسیال دموکرات و سوسیالیست غرب یا در بحث استعمار وارد نشده و اگر وارد شدهاند آن را تایید کردهاند، زیرا دموکراسی جدید، حکومت و استیلای بشر جدید، یعنی استیلای غرب است و قابل توجه اینکه مارکس و انگلس هم از استعمار بعنوان روح و مظهر بسط غرب ستایش کردهاند.
6-انکار ماهیت غرب با دفاع از وضع موجود عالم ملازمه دارد چنانکه با این انکار به کسانی که استکبار و استعمار را محکوم میکنند گفته میشود که اینها ربطی به غرب ندارد."