خلاصه ماشینی:
"سفر گزیدم و بشکست عهد قربا را که تا معاینه بیند جمال لیلا را به هوای ملاقات مرحوم حاجی میرزا حسین شریف، اخوی، که در هندوستان بود کمر بستم، در بندر معموره بمبئی ملاقاتش کرده در آن دیار آسوده از هر خیال چند ماهی راحت غنودم و از ملاقات برادر محظوظ شدم و بعد به مسافرت مصر و زیارت بیت الله فائز و رستگار شدم بعد از مناسک حج و زیارت قبر رسول اکرم و ائمه بقیع، عود به وطن مالوف خود کرده، ارباب همم را انیس و جلیس گشتم چنانچه در مراجعت از حج در«علیه»ی اسلامبول مرحوم حاجی شیخ محسنخان سفیر کبیر دولت علیه ایران به ملاحظه سابقه دوستی یک ماهی در سفارت علیه ایران مرا مهمانداری *مگر نه اینکه امیر بهادر جنگ، همانکه از فرط تعصب در شاهپرستی، تحمل شنیدن لفظ قانون را هم نداشت و خطاب به مظفر الدین شاه میگفت قربان اگر بعد از این اسمی از قانون به لفظ مبارک جاری کنید چاکر با این قداره خود را میکشم تا دیگر این فرمایشات تازه را نشنوم در جلسهای هم که برای تکلیف دار الشورا و عدالتخانه در دربار تشکیل شد در پاسخ احتشام السلطنه علامیر که بنا بر اقتضای زمان، لزوم حکومت مشروطیت و محدودیت رفتار درباریان را خاطرنشان کرد با کمال سادهلوحی گفت اگر چنین شود بچههای ما با اولاد عمله و بقال مساوی و راه مداخل به رویشان بسته میشود و اینکار هرگز نباید صورت گیرد."