خلاصه ماشینی:
فشردهی داستان سیاوش پسر کاوس شاه است،مادرش ازنژاد ترکان و سرخوردهی مهر پدری است و فراری جنگل،که به دست پهلوانان ایرانی میافتد و در تصاحبش میان یلان نزاع میشود که سرانجام به داوری کاوس از آن او میشود.
سودابه که از آتش هراس داشت،قضیهی کودک سقط شده را پیش میکشد و خود را بی گناه قلمداد میکند و از کاوس میخواهد که سرآغاز«سیاوش»به آتش شود.
سیاوش برای رهایی ایران و هم چنین رهایی خود از سودابه،با رستم زمان در شاهنامه جاری است و از این نظر شاهنامه متحرک در زمان است،و در هر عصری مقبول است و مجذوب کننده عازم جنگ میشود و بلخ را متصرف گشته و پیروزیاش را به گوش شاه میرساند.
چون خبر مرگ سیاوش به ایران میرسد رستم به کین خواهی سیاوش «سودابه»نابکار را میکشد و سپس به توران تاخته و کشتن و سوختن به بار میآورد.
سیاوش در اینباره به «سودابه»میگوید: مرا آفریینده از فر خویش چنان آفرید ای نگارین ز پیش تو این راز مگشای و با کس مگوی مرا جز نهفتن همان،نیست روی از اینرو پادشاهانی که دارای«فره ایزدی»بودهاند،یزدان خواه و یزدان پرست بودهاند و از این جهت است که سیاوش پذیرهی عشق سودابه نمیشود و پیمان افراسیاب نمیشکند،زیرا که پیمان شکنی از صفات اهریمنان است و سیاوش از آن ایزدان،از اینرو میگوید: به کین بازگشتن بریدن ز دین کشیدن سر از آسمان و زمین چنین کی پسندد ز من کردگار کجا بر دهد گردش روزگار سیاوش دارندهی فره ایزدی ست و همین فره ایزدی است که او را از آتش میرهاند،زیرا: «فره آنان مظهر ناسوتی آتشی است که در بهشت است.
در پیوست نخست تحت عنوان مردمواری در معماری ایرانی آمده است که: چون با معماری کارآزموده ایران درباره شیوههای کهن این هنر نغز و مردمی به گفت و گو مینشیم میگویند کار(بنا-ساختمان)باید مردموار باشد.