خلاصه ماشینی:
حسنزاده:پس مقطع دوم یعنی آغاز دورهی هخامنشی از نظر شما در شکلگیری صورتی از هویت ملی دارای اهمیت بسیاری است؟ مزداپور:بله،زمانی که امپراتوری تشکیل میشود،آن مفهوم آریایی کمکم به مفهوم«کشور ایران»تبدیل میشود و دو طبقه یا گروه فرهنگی ایرانی و غیرایرانی بر این اساس باهم ترکیب میشوند.
آیا میشود از هویت ملی در ایران باستان سخن گفت؟و این هویت با مفهومی که امروزه ما از آن صحبت میکنیم،چقدر دارای شباهت یا تفاوت هست و از طرف دیگر آیا این پیشینهی فرهنگی آنطور که مهرداد بهار میگوید میتواند شکلی از هویت ملی را بهمعنای ایرانی آن دربر داشته باشد یا نه؟ قادری:اجازه دهید من بحث خود را ابتدا از تعریف هویت شروع کنم و بعد در مورد صحبتهای خانم مزداپور نظراتی را بیان کنم.
نخست آنکه دیدگاه شما در مورد هویت ملی در ایران باستان چه هست؟آیا چنین هویتی اصولا در این دوره وجود دارد؟از طرف دیگر اگر بخواهیم بحث را پیش ببریم میتوانیم به نظریه انسانشناختی کلیفوردگیرتز در کتاب جامعهی کهن و دولتنو اشاره کنیم.
حسنزاده:پس جناب کاشی باز باتوجه به فرمایش شما،من احساس میکنم،آنجایی که دیگاه شما به آقای قادری نزدیک میشود،بحث شما در ارتباط با هویت مدرن و ارتباط آن با سازمان قدرت و مفاهیمی هست که به معنی مدرن آن باید درک شود و آنجا که دیگاهتان به سرکار خانم مزداپور نزدیک میشود این بحث است که هویت همیشه و همواره حتی در عصر کهن یک منظومهی روایی است و در طول زمان در چرخهای پیگیر و همراه با تأویلهای متفاوت شکل میگیرد و بنابراین ما میتوانیم صورتهایی از هویت را با کیفیتی متفاوت در ایزان باستان ببینیم.