خلاصه ماشینی:
"پیوسته به این میاندیشیدم که با هدف اثرگذاری بیشتر بر مخاطب و نیل به نتیجۀ مطلوب، آیا میتوان به روشهای انتقال پیام بیتوجه یا سهلگیر بود؟ آیا میتوان به قصد افزایش آگاهی عمومی و بیداری تودهها، از شیوههایی استفاده کرد که شاید چندان هم نتوان آنها را متقن و مطمئن دانست؟ گاهی ابیاتی از مولوی در پیش چشمم رژه میرفت که «چون که با کودک سر و کارت فتاد، پس زبان کودکی باید گشاد» و گاهی نیز قاعدههای آشنایی چون هدف وسیله را توجیه نمیکند، عبوس و مقتدر، انگشت تحذیر خود را در پیش چشمانم تکان میداد؛ همیشه نیز لابهلای رفت و آمد این افکار، تصویری از طرح جلد کتابی با نام «وهابیت، ایدۀ استعمار» سرک میکشید و خودنمایی میکرد؛ کتابی که توانسته بود در اندکزمانی به آوازهای وسیع دست یابد و در پیش چشم بسیاری از مردم مؤمن اما ناآگاه و تشنه، پنجرهای باشد به روی ذات و اصل جریان منحرف وهابیت."