خلاصه ماشینی:
و اما کلیدیترین رخداد آمیخته به راز و رمز منظومه هنگامی است که: شاه روزی رسیده بود ز دشت در خورنق به خرمی میگشت حجرهای خاص دید در بسته خازن از جستوجوی آن رسته شه در آن حجره نانهاده قدم خاصگان و خزینهداران هم خازن آمد به شه سپرد کلید شاه چو قفل برگشاد چه دید هفتپیکر در او نگاشته خوب هر یکی ز آن به کشوری منسوب5 مشاهدهی هیأت هفتپیکر،بر لوح دل بهرامشاه،چنان نقشی میزند که تا هنگام بازگشتش به ایران و باوجود مشغلهی فراوان از خاطرش محو نمیگردد،و آنگاه است که در پی خلجان روح خود که صورتهای نگار ریختهی قصر خورنق را طلب میکند،به خواستاری شاهزاده خانمهای هفت اقلیم برمیخیزد،تا بدین وسیله پیوند بین خویش و کرهی خاکی را سببساز شود.
خیروشر،ششمین افسانهای است که توسط شاهزاده بانوی اقلیم چین برای بهرام گور نقل میشود و از آنجایی که این مقوله ره به ثنویت مانوی میبرد،نگارنده میکوشد رمزوارههای این افسانه را با درنگی در اسطورهی آفرینش مانوی،بررسد.
15 پیجویی روند کنشهای خیروشر و ملاحظه در تناسبات این رویدادها با باورداشتهای مانویت،ما را به دقیقهی دیگری رهنمون میگردد که همانا کور شدن خیر توسط شر است و تطابق آن با اعتقاد به راه رستگاری فرد در این آیین.
اول اینکه«در قلمرو نور خداوند بر روی تخت نشسته و اطرافش با نور او نیروی او و حکمت او احاطه است و این سه خصوصیت،سه جنبهی مختلف او را نشان میدهد که در عین حال با او یکی هستند و یک مجموعهی چهارگانه را که اغلب در سرودهای دینی مانوی و همچنین در کتاب عربی الفهرست دیده میشود تشکیل میدهند.