چکیده:
گفته می شود فوکو نظریه پردازی است که از آغاز کار خود به تحلیل گروه های سرکوب شده ای چون مجانین، بیماران، دانش آموزان، سربازان و زندانیان پرداخته است و در نهایت نظریه ای پیرامون قدرت ارائه کرده است که می کوشد قدرت خرد و مقاومت های موضعی علیه آن را بررسی کند. ما چنین خوانشی را خوانش قدرت-محور یا نظریه ی قدرت می نامیم چرا که از اساس دچار این اشتباه می شود که فوکو را نظریه پرداز قدرت بداند و نظریه ی او را به نوعی نظریه ی صوری یا جامعه شناسی سیاسی بدل کند که می توان از بخش های تاریخی آن چشم پوشی کرد. هدف این مقاله نشان دادن تمایز این دیدگاه با نظریات و انتقاداتی است که تلاش می کنند با در حاشیه قرار دادن بحث قدرت تفسیری رادیکال از آرای فوکو به دست دهند.
خلاصه ماشینی:
او بعد از بررسی مفصل آرای فوکو در باب قدرت و انضباط چنین می گوید که فوکو و دیگر متفکرین رادیکال فرانسوی می خواهند با تکیه بر آثار نیچه نشان بدهند که قدرت پدیداری مرموز است که همواره در تمامی فرایندهای اجتماعی حضور دارد، از نظر گیدنز این حرف به اینجا می انجامــد که قدرت ، قید و بند یا نقطه ی مخالف آزادی نیســت (همــان : ٢٢٦).
»(فوکو، ١٩٨٢) او در مصاحبه ای دیگر با صراحت و روشنی بیشتری به مسئله ی قدرت باز می گردد و جایگاه آنرا در آثار خود توضیح می دهد:«من هرگز از قدرت صحبت نکرده ام ،من هرگز قدرت را تحلیل نکرده ام ، من هرگز نگفته ام قدرت چیست ، که برخی از اذهان پویا چنین تعبیر کنند که چیزی از جنس یک قدرت مطلق ، قدرت استعلایی یا الوهیتی پنهاندر کار من ارائه شده است ...
(5-434 هوک نیز می گوید می توان گفت که تحلیل گفتمان فوکویی وجود ندارد چرا که کسانی که به تحلیل گفتمان مشغول اند در واقع هر کدام به نوعی به تحلیل زبان می پردازند و زبان را هم معنای با گفتمان می دانند این درحالی است که چیزی که فوکو از گفتمان در نظر دارد بیشتر تحلیل امکان تاریخی پدیدار شدن نظام های دانایی ، قدرت و موضوعیت ١ است (هوک ، ٢٠٠١: ٥٢١).
) (1992): Rewritng the History of Madness: Studies in Foucault’s Histoire de la folie,London & New York: Routledge.