خلاصه ماشینی:
"حتی اگر نص اسلامی صریحی به دست آید که مفادش عین یا مشابه قاعده معروف«کلما حکم به العقل حکم به الشرع:هر چه خرد بدان رأی دهد شرع هم بدان رأی دهد»باشد فقط میتواند بر اعتبار و ارزش عملی آرای عقلی یا تجربی مستند دلالت کند و هرگز روا نیست از آن چنین استنباط شود که بررسیهای عقلی یا علمی تجربی، خود نیز منبع و مأخذ مستقلی برای شناخت تعالیم اسلام هستند، -نظیر آنچه در علم اصول درباره اصول عملیه و ارزش آنها در قبال ارزش حجت و دلیل شرعی یا حداکثر در حد آنچه بطور عام درباره ارزش حکم ظاهری در برابر حکم واقعی گفته شده است-استفاده صحیح از فرآوردههای علوم عقلی و علوم تجربی آن است که به منظور شناخت بهتر موضوعات تعالیم اسلامی یا به منظور شناخت بهترین راه عملی برای تحقق بخشیدن به این تعالیم باشد.
ولی آیا همه احکامی که در قرآن آمده مربوط به اصل تشریع است یا احیانا در قرآن آیاتی نیز وجود دارد که یک قانون کلی را در شکل اجرایی خاصش که با شرایط عصر نزول قرآن سازگار بوده بیان میکند؟در صورت اخیر سؤالات زیر پیش میآید:الف:در چنین موارد با چه ملاک و ضابطهای میتوان محتوای کلی را از شکل اجرایی باز شناخت؟ب:اگر شکل اجرایی متناسب با شرایط خاص آن زمان و منطقه تعیین شده باشد با تغییر شرایط، خود به خود باید تغییر کند ولی تعیین شکل اجرایی جدید در صلاحیت کیست؟فقط پیغمبر، یا امام منصوص هم یا پیشوای مسلمین در عصر غیبت امام نیز چنین صلاحیتی دارد؟از آنجا که این مطلب از یکسو به حریم قرآن و حدود الله و از سوی دیگر به دینامیسم مذهب و قدرت خلاقه و قابلیت اجرای قوانین آن در دنیای پرتحول و تطور مربوط میشود باید در پیدا کردن پاسخ روشنی برای آن حداکثر کوشش به عمل آید."