خلاصه ماشینی:
"تا به رخ آن زلف مشکین را پریشان میکنی روز و شب را بر من غمدیده یکسان میکنی لیک چون با شانه آن را مینمایی آشنا عقدهء دل میگشایی مشکل آسان میکنی زلف در دست صبا بگذار و چشم من به راه اشکباران میکنم تا مشکافشان میکنی دل ز من در انتظار مقدمت خون شد ولی از امید وصل خود لب را تو خندان میکنی دوش در بزم حریفان جلوه کردی بیحجاب چون به ما نوبت رسد پیدا و پنهان میکنی جان فدای لعل خندانت که چون آری برون عقد مروارید از آن،دل را تو غلتان میکنی روز با ما محرم و شب با رقیبان گرم راز تا به کی با دوستان جانا تو دستان میکنی گر شبی با ما به روز آری و روزی شب کنی روز را نو روز و شب را روز رخشان میکنی گر محمد جان دهد در راه عشقت زنده است چون که با او یک نفس سر در گریبان میکنی این ضایعهء ثلمه را به پیشگاه امام امت و بیت آن مرحوم تسلیت عرض کرده امیدواریم پروردگار عز و جل درجات عالی ایشان را متعالی گردانده و در فسیح جنانش با اولیاء الله محشور بدارد،امیدواریم با پایمردی علاقمندان و فرزندان ایشان بویژه حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج میرزا حسن ثقفی دامت برکاته آثار مخطوط ایشان منتشر گردد،از جمله توجه بیشتری به انتشار حواشی آن مرحوم بر تقریرات شرح منظومهء حضرت خاتم الحکماء المتألهین حاج سید ابو الحسن قزوینی گردیده تا ان شاء الله بزودی در دسترس طالبان علم قرار گیرد."