چکیده:
این پژوهش، سلامت و بیماری آدمی را از منظر جلالالدین محمد مولوی و با رویکردی وجودگرایانه مورد مطالعه قرار داده است. مطابق با یافتههای پژوهش میتوان گفت: بروز حالات روانشناختی مانند افسردگی، اختصاص به افرادی ندارد که دارای تاریخچهای از صدمات روانشناختی دوران کودکیاند، بلکه در همه انسانها عمومیت دارد. یافتة اصلی پژوهش اینکه، انگیزة اساسی در انسان ارادة ربط نامتناهی است. این پژوهش مدعی است که گسست در وجه ربطی خاص، میتواند ازجمله علل اساسی بیماریهای روان باشد. ازاینرو، پیشرفت در شکلدهی مجدد آن، منجر به کاهش اختلالات میگردد. این مطالعه در چارچوب پژوهشهای کیفی و با روش استنتاج تحلیلی به انجام رسیده است.
Using an existentialist approach، the present paper takes a probing look at man's health and illness from the view of Jalal al-Din Mohammad Moulawi. According to research findings، it can be said that displaying psychological moods like depression is not peculiar to those who have a record of psychological trauma during their childhood; rather، these moods are common among all people. The main finding is that the basic motive in man is a will to have unlimited relation. This paper claims that a break in a special relationship can be one of the main causes of mental illnesses. Therefore، success in reforming it leads to decrease in disorders. It is a qualitative research which uses an analytical deduction method.
خلاصه ماشینی:
"مقدمه آموزههای جلالالدین محمدبن محمد بلخی، در مثنوی معنوی، که از جامعترین و پویاترین کاوشهای روح و روان آدمی را در آیینة حکایات و قصهها و حکمتها بازتابانیده است، و «در همه مبنا و مغزای خود مغز قرآن است» (حسین، 1361، ص ز)، و «تقریبا ترجمة جامعی از قرآن به زبان پارسی است» (شیمل، 1386، ص 511)، و «مانند کتاب آفرینش نظمی به خود مخصوص دارد و تابع سنن و آئینهای مصنفان کتب عادی نیست» (فروزانفر، 1386، ص 8)؛ همچنین در غزلیات شمس تبریزی، که «برجستهترین آثار شعر عرفانی در قلمرو فرهنگ اسلامی و ادب پارسی بهشمار میرود» (حلبی، 1377، ص 576)، و «ارتباط عاشقانه میان آدمی و خداوند و طلب بیپایان برای اتصال به او را نمایانده است» (شیمل، 1386، ص 533)؛ و یا در آثار منثور مانند مجالس سبعه و فیه ما فیه، که «بدون هیچگونه تکلف حقیقت انسان واقعی را در قالب تمثیل و تأویل فراروی جویندگان فضیلت قرار داده است» (مولوی، 1365، ص 4؛ زرینکوب، 1384، ص 273؛ گولپینارلی1370، ص 402)، نشان از پهنا، ژرفا و جامعالاطراف بودن نگاه مولانا به جهان هستی و جایگاه انسان در این جهان دارد.
بهطور کلی، در شرایط کنونی، اگرچه «عالم روانشناسی بهطور ضمنی لزوم ورود مفاهیم و معانی متعالی به درون گسترة خود را پذیرفته است» (ولف، 1996، ص 863)، اما این پذیرش آنچنانکه بایستة موضوع مورد تحلیل خود میباشد، صراحت نیافته است، به نحوی که معانی موردبحث، هنوز هم در چارچوبهایی به شرح زیر بیان میشوند: «دین بهطور فراگیر تجربة انسان عادی است: تجربة بدن و دیگر جنبههای خود، تجربة انسانهای دیگر و ارتباط شخص با آنها، و تجربة بسیاری از جنبههای جهان مادی."