خلاصه ماشینی:
"چون قاعده از آن جهت نظری است که حدودش و موضوعش و محمولش و امثال اینها،درست بررسی نشده است و اگر واقعا کسی معنای وحدت را و معنای ثبوت را و مواد دیگری را که در این قاعده به کار (به تصویر صفحه مراجعه شود) مرحوم آیت الله فاضل تونی رفت خوب بررسی کند،جزم پیدا میکند،«واحد لا یصدر عنه الا الواحد»چون سخن از وحدت شخصی و عدول و امثال آن نیست.
خود مرحوم آخوند ره صاحب کفایه چند جا به این قاعده الواحد و نظایر آن استدلال میکند،و یا برای تمایز علوم در اصول یک درس مبسوطی هست که علوم تمایزشان به چیست؟و آیا علم موضوع میخواهد یا نه؟در اصول نوعا بعضی اشکال میکنند به اینکه، علم موضوع نمیخواهد یک سلسله مسائلی است و در جایی تدوین شده است بدون اینکه غرض واحد داشته باشد،یا سنخیتی داشته باشد،کافی است که جایی گردآوری بشود.
و گر نه اگر ما مجموعهء اطلاعات و آگاهی را علم (به تصویر صفحه مراجعه شود) مرحوم آیت الله حاج سید محمد محقق داماد بنامیم و بعد بگوییم این علم موضوع ندارد یا عرض ذاتی ندارد یا آن قاعدهء معروف در اینجا نیست،این هم خلط مسائل حقیقی و اعتباری است.
اول میخواستم از حضور شما سؤال کنم که آیا شما خود این بحث را یک بحث فلسفی سودمند میدانید؟که فلسفه را نه از کشف عوارض هستی،بلکه از معنا داری جملات آغاز کنیم؟یعنی سخنان فیلسوفان را ابتدا از نظر مهمل بودن یا معنادار بودن تجزیه و تحلیل کنیم؟به تعبیر دیگر آیا ما باید ضابطهای بیندیشیم برای تمیز این گونه سخن؟ و سؤال دوم اینکه:آیا ما چنین ضابطهای در فلسفهء خودمان داریم؟آیا متفکران ما در این زمینه سخنی گفتهاند اشارهای کردهاند یا نه؟ استاد جوادی آملی:چون فلسفه،هستیشناسی است،یعنی شناخت واقعیت و شناسایی آن."