چکیده:
مقاله حاضر به تبیین این مدعی میپردازد که علاوه بر بحرانهای
معروف و مشهوری که برای دولتها ذکر میشود، از قبیل بحران
مشروعیت، بحران مشارکت، بحران هویت و... دولت در ایران معاصر
دچار بحرانی بوده است به نام بحران سلطه و کنترل سیاسی. دورههای
مختلف تاریخ معاصر جهت آزمون این مدعا بررسی شده است. ریشه
اصلی این بحران ناتوانی دولت در انجام کارویژههایش میباشد.
خلاصه ماشینی:
"جنبش تنباکو نفوذ و تأثیر غرب در نیمه دوم سده نوزدهم رابطه دولت قاجار با جامعه ایران را به دو شیوه متفاوت تضعیف کرد: اول اینکه نفوذ غرب به خصوص نفوذ اقتصادی، بیشتر بازارهای شهری را تهدید کرده و باعث شد بازاریان برای نخستین بار از دردها و مشکلات مشترک خود آگاه شوند؛ این طبقه به لحاظ پیوندهایش با اقتصاد سنتی و نهادهای مذهبی، در سالهای بعد به طبقه متوسط سنتی معروف شد، دوم، برخورد و ارتباط غرب به ویژه تماس فکری و ایدئولوژیکی از طریق نهادهای جدید آموزشی، زمینه رواج مفاهیم و اندیشههای جدید، گرایشهای نو، مشاغل جدید را فراهم ساخت و طبقه روشنفکر را به وجود آورد.
13 ایجاد هژمونی ایدئولوژیک به هر حال رضا شاه موفق شده بود یک دولت متمرکز و قدرتمند و مستقل تشکیل دهد و با استفاده از ابزار زور مخالفان را منکوب و از صحنه رقابت خارج نماید؛ ولی از آن جا که دیکتاتوری و اختناق دراز مدت نمیتواند دوام بیاورد، رضاشاه برای بسیج ایدئولوژیک مردم و همراهی آنها با دولت تلاشهای زیادی انجام داد.
گرچه در نیمه اول این دهه توانست انسجام بین بلوک قدرت را حفظ کند، ولی در سالهای پایانی با اختلاف بین بلوک قدرت، مخالفان نیز به صورت گستردهای وارد صحنه مخالفت با شاه شدند و در نتیجه کار ویژه سوم که بسیج ایدئولوژیک مردم است نیز شکل نگرفت و سرانجام دولت مجبور شد تنها با ابزار زور خود را در رأس قدرت نگهدارد و این به معنای حاکمیت بدون رضایت مردمی است که این نیز نتیجه ناتوانی دولت در انجام کار ویژههایش است و کما فی السابق، در این دور نیز شاهد بحران سلطه و رابطه ناهموار دولت و ملت هستیم."