چکیده:
در گذشته پیوند میان دین و دموکراسی چندان مورد سؤال نبود؛ چرا که
عنصر اصلی دموکراسی خصلت ضد استبدادی و مردمی بودن آن بود.
هیچ حکومتی نمیتوانست رضایت مردم را جلب کند مگر آنکه به
آداب، سنن و باورهای آنها احترام بگذارد و در جهت بر آوردن
خواستهای دینی مردم در کنار سایر خواستها تلاش نماید. اما
امروزه برخی با کمرنگ جلوه دادن عنصر فوق، سکولاریسم را رکن
رکین دموکراسی قلمداد میکنند، آنگاه با مشکل ناسازگاری دین و
دموکراسی مواجه میشوند و در نهایت به این قضاوت میرسند که
حکومت دینی نمیتواند دموکراتیک باشد.
نگارنده در این مقاله تلاش کرده است تا نشان دهد این مشکل
کاملا تصنعی و غیر علمی است؛ نه سکولاریسم از اصول دموکراسی
است و نه دین با دموکراسی ناسازگار است.
خلاصه ماشینی:
"پاسخ اول: همچنان که از سؤال به روشنی بر میآید در آن سکولاریسم و امانیسم به عنوان عناصر دموکراسی پیش فرض گرفته شده و آنگاه دین در مقابل دموکراسی قرار گرفته است؛ ولی سؤالی که مطرح میشود این است که آیا این تقابل تصنعی نیست؟ آیا در مفهوم دموکراسی واقعا امانیسم و سکولاریسم نهفته است؟ آیا این مفهوم خود تحمیل نوعی دیکتاتوری تحت نام دموکراسی به معتقدان ادیان نیست؟ آیا چنین ادعایی از مسلمات است و نیازمند دلیل نیست؟ آیا میتوان برای همه ادیان نسخه واحدی پیچید؟ اگر جامعهای واقعا با ادله قطعی عقلی، به این نتیجه رسیده باشد که سعادت آنها در گرو پیروی از دین خاصی است و آن دین نه تنها مشوق حضور مردم در عرصههای مختلف اجتماعی، بلکه همه را به آن مکلف ساخته باشد، چگونه برای افکار عمومی و افکار خواص قابل توجیه است که به تمام باورهای متدینان به آن دین، با شعار «آزادی ادیان»، احترام بگذارند ولی به آنها حق ندهند نگاه دینی به دموکراسی داشته باشند و متناسب با فرهنگ خود نظام سیاسی خود را شکل دهند؟ این سؤال در برابر کسانی که مروج پلورالیزم معرفتی و اخلاقی بوده و به تبع آن بر طبل تساهل و تسامح میکوبند، بیشتر خودنمایی میکند."