خلاصه ماشینی:
"از این نظر، میتوان جامعه ژاپن را با جامعه ایرانی بخصوص در قرنهای شکوفایی فرهنگ اسلامی- ایرانی مقایسه کرد که ایرانیان نیز با اتکا به ارزشها و معیارهای اصیل خویش، از دروازههای باز فرهنگی دنیای وسیع و متنوع اسلام سود جستند و آنچنان فرهنگی ساختند که در عین اثر نفوذ فرهنگهای بیگانه، به علت اصالت فکر ایرانی، از هر فرهنگ دیگری ممتاز بود (6) ، اما از روزی که جامعه ما به دلایل بسیار تاریخی و اجتماعی و سیاسی-که از حوصله این مقال خارج است-به کشوری جهان سومی بدل شد و آنچه خود میتوانست داشته باشد از بیگانه تمنا کرد و هویت و اصالت خود را به علت ضعف درونی و از دست دادن اتکا به نفس خویش در برابر هجوم غارتگر فرهنگهای خارجی به فراموشی سپرد و خود را ضعیفتر و عقبماندهتر از دیگران تصور کرد، آن هاضمه قوی پذیرش و انتخاب عناصری لازم از فرهنگهای بیگانه و نوآوریها را از دست داد و در برابر بیگانگان از حالت فعال به حالت فعلپذیری فرو غلتید و شیفتگی او-حتی در بین سردمداران تفکر این ملت که یا تسلیم محض بیگانگان بودند و یا عکس العمل دربست و این هر دو به نظر من یکی است چه از زیاد بها دادن به حریف ناشی میشود-به خود باختگی انجامید، دیگر نتوانستیم مهار کار خویش از چنگ بیگانه به درآوریم و کار از انتخاب و گزینش و تلفیق عناصر بیگانه با فرهنگ خودی گذشت و رسیدیم به آنجا که برخی بگویند باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شد تا پیشرفت حاصل شود-غافل از اینکه فرنگی برای فرنگی شدن به رنگ دیگری درنیامده بود و برخی دیگر میگویند باید تمام درها را بست و شیمی را از رازی و طب را از بو علی گرفت تا اصالت و هویتمان حفظ شود-و این یکی غافل از آنکه مثل رازی و بو علی در این زمان عمل کردن یعنی از مجهزترین لابراتوارها و بیمارستانها و کامپیوترها استفاده بردن که آنان نیز از پیشرفتهترین امکانات زمان خود سود میبردند و روشهای بقراط و جالینوس را به کار نمیگرفتند."