خلاصه ماشینی:
مهمترین تحول این دوران به عقیده فورن جنبش ملیشدن نفت است که «دومین ائتلاف پردامنه نیروهای مردمی، شهری و چند طبقهای ایران در قرن بیستم را فعال کرد» و « مورد دیگری را برای تحلیل بازی متقابل عوامل دست اندرکار تحول اجتماعی در ایران ـ ساختار طبقاتی داخلی، موضع وابستگی در اقتصاد جهانی، ماهیت قدرت دولت و فرهنگ های سیاسی جبهه مخالف ـ به نمایش گذاشت».
[1] به نظر میرسد بیانی که بابی سعید در نقد دیدگاه طبقاتی آبراهامیان دارد، را میتوان در اینجا نیز مورد توجه قرار داد که میگوید: تردیدی نیست که در طول انقلاب ایران نیز شیوههای متعدد تبیین و تشکیل هویتهای سیاسی از جمله شیوههای مبتنی بر تصورات طبقهای، ملی و نژادی وجود داشته است؛ اما هیچگونه زمینه قبلی برای ترویج گفتمانهای طبقاتی، آن گونه که آبراهامیان میگوید وجود نداشته است، یکی از قابل توجهترین نکتههای راجع به انقلاب ایران، توانایی بالای گفتمان اسلامگرایی در خلق یک ذهنیت جدید بود (یعنی پرورش یک مسلمان به عنوان یک عنصر سیاسی ضد تکسالاری و ضدامپریالیستی؛ اصولا مسلمان بودن به معنای ضدیت با پهلوی، آمریکا، صهیونیسم و در نهایت حمایت از [امام] خمینی و جمهوری اسلامی بود.
1) ظرفیت محدود جنبشها در رهایی از وابستگی خارجی(ص20)؛ این معیار به نظر فورن یکی از علتهای فرار نکردن انقلاب اسلامی از شکست الگوی مقاومتهای ایرانی، است؛ معتقد است «اعلام جمهوری اسلامی، موقعیت ایران به عنوان کشوری در حاشیه نظام جهانی را تغییر نداد و شکل توسعه سرمایهداری وابسته به قوت خود باقی ماند».