خلاصه ماشینی:
"و از شدت خشیت فحش دهند(!)و نقد هیچ ناقدی را بر نتابند و به اندک اعتراضی بر آشوبند و حرمت قلم و عفت سخن را پایمال کنند و یکی را مزدور بیگانه خوانند و دیگری را مصروع دیوانه،و نیاموخته و نیازموده،و خوابزده و شتابزده، به داوری در کتابها و مکتبها دست برند و در نقل و نقد،رعایت هیچ گونه امانت را نکنند؟حکیمان را مدعیان بولفضول نام دهند و لاف از فرهنگ و فرزانگی خویش زنند،و در تخفیف رقیب کوشند و گزافه و یاوه فروشند و علم و حکمت را به مسخره گیرند و حقیقت را تابع سلیقه خویش خواهند،و تهورستانی و شجاعت زدایی کنند و اندیشه ورزان را به نام دین،از تفکر بترسانند و در وهم خویش با حقیقت و ماهیت و ذات اشیا کنترات انحصاری بندند و دیگران را از حقیقت شناسی عاجز و عاطل پندارند؟ آیا برادران کیهان فرهنگی نمیدانند که خشم حجاب معرفت است و تواضع میوهء علم است و«غرض» دشمن«هنر»است؟پس با پخش سخنان خشمگینانه و غرض آلود و لاف زنانه چه درسی به خوانندگان میدهند؟ آیا درست است که جوانان جستجوگر ما،اگر حقی از گوشهیی از عالم بدانان رسید،علیرغم حق بودنش دست رد به سینهء آن زنند و بهانهء خام آورند که از جا بلقا و جابلسا آمده است؟آیا«شک نیاوردگان کرده یقین»نزد ایشان عزیزترند یا آن مؤمنان که حکمت گمشدهء آنهاست و هر جا آنرا بیابند بر میگیرند که«لحکمة ضالة المؤمن» آیا«دلایل قوی باید و معنوی»یا «رگهای گردن به حجت قوی»؟ آیا طعنهای گزنده را به جای نقدهای آموزنده نشاندن مایهء غنای فرهنگ است یا موجب فنای آن؟ آیا هنوز آن دوران در نرسیده است که مطبوعات ما دیگر کتابسوزیهای کسروی مآبانه را رونق نبخشند و کتاب با چنگک برداشتنهای عوامانه را ترویج نکنند؟ با جوانان میگویم: باور نکنید که هیچ گاه هیچ حقی در قوام و بقای خود محتاج طعن و دشنام به غیر باشد."