چکیده:
هر جامعهای برای اینکه پلههای رشد و پیشرفت را طی کند و بتواند در میان جوامع مختلف حرفی برای گفتن داشته باشد، بایستی دارای مردمانی مطلع، تحصیلکرده و آگاه باشد که این امر جز از طریق خواندن میسر نخواهد شد.
پژوهشگران برای افزایش آمار مطالعه، پیشنهادهای زیادی را مطرح کردهاند؛ از جمله افزایش میزان کتابخانههای عمومی، کاهش قیمت کتابها، حمایت دولت از ناشران و ... ولی ما در این مقاله میخواهیم به جنبههای دیگری بپردازیم که در این زمینه تاثیرگذارند و اگر به آنها توجه شود این مشکل تا حدودی مرتفع خواهد شد.
هدف پژوهش حاضر، بررسی نقش خانواده و مدرسه در آموزش دادن به کودکان و تشویق آنان به مطالعه و کتابخوانی است. ما در این پژوهش میکوشیم این نکته را بررسی کنیم که چگونه میتوانیم فرهنگ مطالعه را در مردم از همان اوایل کودکی نهادینه کنیم؛ بهگونهای که وقتی به سن بزرگسالی میرسند، بتوانند فرزندان آینده را نیز به سمت کتابخوانی سوق دهند.
خلاصه ماشینی:
"اگر بتوانیم مطالعه را در انسان بهصورت عادت درآوریم، دیگر ارتباط او با جهان دانش و آگاهی سخت نخواهد بود و بدون هیچ زحمت و مرارتی خواهد توانست از راه مطالعه، درک و اندیشۀ خود را نسبت به جهان هستی رشد و تعالی بخشد اما باید توجه داشت که تبدیل این علاقه به عادت از دوران کودکی انسان شروع شود، در این زمینه امانی (۱۳۷۶) در تحقیقی که با عنوان رابطۀ مطالعۀ دوران کودکی و نوجوانی با مطالعه در دوران بزرگسالی انجام داد، به این نتیجه دست یافت که بین مطالعه در دوران کودکی و نوجوانی و تداوم آن در بزرگسالی رابطۀ معناداری وجود دارد.
مثلا معلمانی که دانشآموزان را مجبور میکنند تکالیفشان را جلسۀ آینده بهصورت کامل انجام دهند، آنها را از کتاب دلسرد میکنند و باعث میشوند که آنها هر زمانی (حتی بزرگسالی) که با کتاب یا مطالبی که نیاز به مطالعه دارد مواجه شدند، به یاد تکالیفی بیفتند که مجبور بودند انجام دهند و درنهایت، هیچ میل و رغبتی نسبت بدانها نخواهند داشت در این صورت حتی اگر ما بهترین امکانات و تجهیزات، مثل کتابخانههای عمومی و ایستگاههای مطالعه را برای مردم فراهم کنیم، آنها، آنطور که باید و شاید به سمت کتاب و کتابخوانی نخواهند رفت."