چکیده:
در این مقاله سعی بر آن است تا به مسئلة سلوک عرفانی در تفکر فلسفی ملاصدرا و علامه طباطبایی بپردازیم. مهمترین هدف پژوهش حاضر این است که نشان دهد که نوآوریهای علامه طباطبایی در این مسئله، بر اساس مبانی نظری فلسفة او، چه بوده است. ملاصدرا اسفار اربعة خود را بر اساس آموزههای عرفانی ابنعربی، بهخصوص سفرهای چهارگانة انسان برای سلوک در حقایق الهی تنظیم میکند و تلاش دارد تفسیری فلسفی از سلوک عرفانی انسان در مسیر الی الله ارائه کند. او مقصد سلوک عرفانی را رسیدن به ساحت وجود بر محور معرفت و حکمت نظری میداند و از قرب الهی نیز در همین پارادایم صحبت میکند ولی آن را متفرع بر حکمت نظری و مباحث وجودشناسی میداند. علامه طباطبایی با اثبات وحدت شخصی وجود به عنوان اولین مسئلة فلسفی، با ظرافت تمام، طرح ملاصدرا از سلوک عرفانی را با توجه به مبانی خویش تغییر میدهد. در فلسفة او سلوک عرفانی جهت نزدیکشدن به واقعیت مطلق و رسیدن به قرب الهی بدون واسطههایی که ملاصدرا مطرح میکند، محقق میشود
خلاصه ماشینی:
از نظر ملاصدرا انسان در هیچ یک از حدود متوقف نمی ماند و در آخر امر همان چیزی خواهد شد که با اندیشه و عمل آن را متحقق می سازد و این ، بیان گر اهمیت سلوک عرفانی و پیوند آن با سلوک عقلی در اندیشة ملاصدرا است به این معنا که انسان با پیمودن مسیر عرفان و با به کارگیری عقل و اندیشه می تواند وجود خویش را تعالی بخشد و در نهایت ماهیت خود را به بهترین شکل به منصة ظهور برساند.
علامه از بند ماده ، ماهیت ، کثرت ، و مراتب حقیقت واحدة وجود، آن گونه که ملاصدرا و فلاسفة پیش از او معتقد بودند، رها می شود (علامه طباطبایی ، ١٩٨١: ٦/ ١٤)؛ چراکه ماهیت را امری عدمی و حد وجود می داند یعنی آن را منتزع از تعلقی بودن وجود می داند (امر عدمی به این معنا که ماهیت ما بحذا ندارد اما منشأ انتزاع دارد، یعنی امری واقعی است ) و در نتیجه این تمایز ذهنی خواهد بود.
در نظام فلسفی ملاصدرا، رسیدن به قرب الهی ، مستلزم گذری وجودشناسی است ؛ به عبارت دیگر برای تحقق قرب الهی ، نفس از نظر وجودی ارتقا می یابد تا خود را به بالاترین مرتبة هستی یعنی وجود محض نزدیک کند و در این مسیر باید از چهار سفری که ملاصدرا نام می برد عبور کند، مسیری که از مباحث عامة وجودشناسی آغاز می شود و در ادامه به نفس شناسی و خداشناسی منجر می شود.