خلاصه ماشینی:
"مرحوم آیت الله ارباب معتقد بود که مرگ فنای مطلق نیست و نوعی از تکامل و زندگی برتر است و آرامگاه مردان کامل بر فراز چرخ است و تکیه گاهشان بر بالای عرش از این جهت به خاک نشینی خود شادمان نبود و تن خاکی را به خاک باز پس داد: جان گرامی به پدر باز داد کالبد تیره به مادر سپرد آن ملکی با ملکی رفت باز زنده کنون شد که تو گویی بمرد کاه نبد او که به بادی پرید آب نبد او که به سرما فشرد گنج زری بود در این خاکدان کود و جهان را به جوی میشمرد قالب خاکی سوی خاکی فکند جان و خرد سوی سماوات برد صاف بد آمیخته با درد می بر سر خم رفت و جدا شد ز درد در سفر افتند به هم ای عزیز مروزی و رازی و رومی و کرد خانهء خود باز رود هر یکی اطلس کی باشد همتای برد؟ ملاصدرای شیرازی دربارهء مرگ طبیعی،پس از آن که اقوال حکمای پیشین را نقل میکند که: فرا رسیدن مرگ در اثر وافی نبودن غذا برای بدن و عاجز شدن دستگاه بدن است،برای ساختن بدل ما یتحلل و بالاخره خاموش شدن حرارت غریزی است، خود دربارهء سبب واقعی مرگ کلماتی ایراد کرده که حاصلش این است که:سلسلهء وجود و کاروان حیات را توقفی نیست و پیوسته رو به تکامل میروند و انسان در این زندگی وقتی پیمانهاش پر شد و استعدادش به منصهء ظهور رسید-خواه در راه سعادت و خواه در طریق شقاوت-موت وی بالطبع فرا میرسد و به حکم تکامل، از این مرحله به مرحلهء دیگر نقل مکان میکند(و علل طبیعی که دیگران برای مرگ ذکر کردهاند به جای خویش درست است و منافاتی با این سخن ندارد)بعدا گوید:این مرگی را که توصیفش کردیم مرگ طبیعی است نه غیر طبیعی(اخترامی)که به سبب اتفاقات و امور عارضی رخ میدهد،پس از آن برای خارج شدن انسانها از قوه به فعل مثلی آورده که:دنیا محلی است قابل کشت و کار و رحم چون کشت زار و نطفه به منزلهء دانه است در آن کشت زار و تولد بر آمدن گیاه است و جوانی اوان خرمی گیاه و دوران کهولت و کمال وقت رسیدن گیاه و دوران سال خوردگی پایان عمر گیاه است که پس از آن،هنگام درو(حصاد)فرا میرسد و پس از درو، غلات را در مکانی گرد آورند و پوست را از مغز و کاه را از غله به داس جدا سازند و بالاخره پلید را از پاک ممتاز گردانند."