خلاصه ماشینی:
"متنی این نمایش آوایی و نه شاعرانه بههمت انتشارات نمایش چاپ شده است همهآن را خواندند؛ اما هیچکس آن را نمونه یکتئاتر شرقی، ایرانی و شاعرانه نیافت وسخنی هم نگفت، چون نام «سهرابسپهری» شریف همه را در سکوت میبردکه شاید این جرقه نویدی تازه است؛ اما بازهم هیچ سنگی را بنا نگذاشت؛ یعنی کسی آنرا ادامه نداد و حال سالهاست که خود خانم«پری صابری» هر ساله ویترین تئاتر ما رابا یک کنسرت رقص و آوا و رنگ و لباس وجقه، سرشار میکند.
بدهبستان معمول آنچه که باید در صحنه و درمخاطب به دریافت برسد، تبدیل به تعدادیحرکات ثابت با موسیقی ضربی و محوبرای دیدن شده است که به ترتیب به صحنهمیرود و خواهد رفت، بدون هیچ اندیشهای!جستجوی من، ایجاد یک سوال است که اگراین سنگ بنا، روز اول نقد جدی میشد آیا ماباز هم ادامه آن را داشتیم؟ درستتر اینکهچرا چیزی که هویت جدی ندارد، اکنون بانام سبک از آن نام برده میشود؟ سبک«پری صابری»!؟ اکنون خانم صابری صاحب سبکشدهاند!؟ کلمات معنایی دارند.
باید پذیرفت که این گونه تفسیر کردنموضوعی و نه اجرایی، تنها میتواند برایکسانی مورد مطالعه و دقت قرار گیرد کهدرام را نمیخواهند، نه اینکه نمیخوانند و یانمیتوانند؛ اما وقتی صحنهای سرشار ازامکانات داشته باشی، نیاز به مطالعه سختو عذابآور انسان که عنصر انکارناپذیر آناست به وجود میآید؛ زیرا درباره او، بایدخالق باشی، نه تنظیم کننده اشعارفردوسی، مولوی، یا هزار اثر مکتوب غیرنمایشی و البته ادبی و آنچه هم در صحنهتخریب میشود، ادامه شعر یا نثر است و نهدرام."