چکیده:
بر اساس روش تاریخی کوهن اکتشاف و دادهی تجربی در تحقق پارادایم علمی و توسعهی علمی عادی نقشی قاطع ندارند. اکتشاف رویدادی فردی و دفعی نیست. بلکه میراثی جمعی است که از اختراع جدا نیست. دادهی تجربی نیز مانند اکتشاف متأثر از پارادایم و آموزش جمعی است. از سوی دیگر کوهن تعین نظریه به واسطهی تجربه را ناممکن میداند و استدلال میکند که برای تبیین هر مشاهدهای نظریههای متعددی قابل فرض است که همگی به یک اندازه با آن سازگارند. ولی خواهیم دید که اگر مشاهده متأثر از نظریهی خاصی باشد، آنگاه نمیتواند به طور همزمان با نظریههای رقیب سازگار باشد. در نهایت اینکه کوهن پارادایم را پیششرط ادراک میداند و تمایز مشاهده- نظریه و تمایز اکتشاف- اختراع را انکار میکند، زمینهساز نوعی نسبیگرایی است که تا حوزهی وجودشناسی امتداد دارد.
خلاصه ماشینی:
اکنون پرسش اين است که آيا در فلسفه ي کوهن نيز تجربه نقشي محوري دارد و در تأسيس يک پارادايم و گسترش علم عادي نقش اکتشافات و داده هاي تجربي چيست ؟ جايگاه اکتشاف نهاد علم ، حاصل تلاش دانشمنداني است که به دنبال ابداع نظريه هاي جديد بوده اند و براي کشف پديدارهاي بديع برنامه ريزي و اقدام کرده اند.
ولي او حتي در خصوص چنين اکتشافاتي نيز استدلال ميکند که هر اکتشافي به نظريه ها و ابزارهاي متعددي تکيه 6 دارد و فضاي مورد نياز براي اکتشاف هاي پيچيده ي علمي با يک کار فردي و دفعي فراهم نشده است .
کوهن در مقاله ي «بقاي انرژي به عنوان نمونه اي از کشف هم زمان »٧ همچنين استدلال ميکند که در چنين مواردي وجوه اشتراک پژوهش هاي فردي تا آن اندازه نيست که بتوان ادعا کرد افراد مختلف مسير واحدي را دنبال ميکرده اند و در جايي که وجوه اشتراکي وجود دارد نيز ميراثي مشترک از نظريه هاي علمي و فلسفي وجود داشته است .
در اينجا حتي اگر فرض کنيم توصيف او از نظريه هايي که به آن ها احاطه دارد درست باشد و تحت تأثير پيش فرض هاي فلسفي او نباشد، دليلي براي تعميم اين توصيف به حوزه هاي تخصصي ديگر وجود ندارد و حتي اگر چنين تعميمي در خصوص گذشته درست باشد، اين انتظار که مسير علوم آينده نيز کاملا در چارچوب نظريه ي انقلاب هاي علمي قرار داشته باشد با روش تاريخي قابل اثبات نيست و به دلايلي فراتاريخي نيازمند است .