چکیده:
یکی از نقاط ابهامبرانگیز در فلسفهی برگسون، نسبت میان هوش و شهود به عنوان دو منبع معرفتی انسان است. برگسون به دلیل تلقی خاص خود از جهان به عنوان امری پویا و سیال به دنبال روش معتبری برای دستیابی به شناخت صحیح و خطاناپذیر است. در این مورد وی با در نظر گرفتن دیرند(استمرار) به عنوان حقیقت زمان نهتنها شهود را برای کسب دانش کارآمد میداند، بلکه آن را تنها روش حقیقی دستیابی به معرفت صحیح قلمداد مینماید و روشهای دیگر را غیرقابل اطمینان میداند. در این جستار ضمن بررسی عناصر شناختی فلسفهی برگسون در پرتو دیگر اجزای نظام وی به بررسی ماهیت، کارکرد و عمل متقابل شهود و عقل(که برگسون از آن به هوش تعبیر میکند) خواهیم پرداخت و روشن خواهیم نمود که با وجود ارجحیت بیچون و چرای شهود بر هوش، این دو نحوهی شناخت، در نگاه نخست در دو ساحت گوناگون کاربردهای متفاوتی دارند، اما با نظری دقیقتر در خواهیم یافت که ترکیب هوش و شهود و عمل متقابل و تکاملی آنها انسان را به معرفت مطابق با واقع خواهد رساند.
خلاصه ماشینی:
در اين مورد وي با در نظر گرفتن ديرند(استمرار) به عنوان حقيقت زمان نه تنها شهود را براي کسب دانش کارآمد ميداند، بلکه آن را تنها روش حقيقي دست يابي به معرفت صحيح قلمداد مينمايد و روش هاي ديگر را غيرقابل اطمينان ميداند.
بدين معني که اگر زمان امري چنان سيال است که قابل تقسيم به واحدهاي مجزا و قابل اندازه گيري نيست ، اساسا شناخت و درک صحيح از آن چگونه ممکن خواهد بود؟ پاسخ برگسون به اين مشکل به طور خلاصه اين است که «همان گونه که هوش با مکان مرتبط است ، غريزه و شهود نيز با زمان در ارتباط اند»(٨ :١٩١٤ ,Russel)، و زمان حقيقي نه با هوش يا عقل که با شهود دريافته ميشود.
مويد اين امر تبيين خود برگسون درباره ي تعريف هوش و نيز غريزه (به عنوان يکي از منابع معرفتي) در تحول خلاق است : «نه هوش و نه غريزه تن به تعريف جامع و مانع نميدهند»(١٥١ :١٩٤٤ ,Bergson).
با اين توضيح روشن ميشود که تمامي جهان و هر آن چه که واجد واقعيت است متعلق شهود به حساب ميآيد، چرا که همان طور که گذشت ، برگسون جهان را به عنوان امري زماني و پويا و کيفي لحاظ ميکند که همواره در حال تغيير است و موضوع شهود نيز چيزهاي سيال ، آلي، مستمر و مداوم است (بوخنسکي، ١٣٨٧: ٨٣).